سفارش تبلیغ
صبا ویژن

انتظار

بار دگر هزار و سیصد و هشتاد و نه

 

پرید پلک و کسی ضربه ای نزد بر در

 

و انتظار سکوتی که باز هم نشکست

   

حکایتی است که هر جمعه خوانده ایم از سر

 

دوباره هفته ی من هفت خوان تنهائی است

 

دوباره قصه ی تلخی که گشته ایم از بر

 

چقدر بین من و تو .... چقدر فاصله است

 

تو شرق نابی و ما مغربیم و مغرب تر

 

تو مثل ابر بهاری ، بهار تشنه ی توست

 

حریق تشنگی اش را شبی ببار و ببر

 

نیامدی و بهار از کنار خانه گذشت

 

و قلب باغچه لرزید و غنچه شد پرپر

 

چه سال نوری دوری ست سال آمدنت

 

کجای این شب مسدود می رسم به سحر

 

اگر تو باز نیایی منم که می آیم

 

کران کران همه آفاق را به پای خطر

 

دوباره از که بپرسم؟ مرا شناخته اند

 

قناری قفس و فالگیر پشت گذر

 

چه قدر فال گرفتم برای آمدنت

 

خلاصه ی همه یک شعر بود: شعر سفر

 

سفر حکایت تلخی ست بی تو تلخ تر است

 

کجاست خانه ی دورت؟ مرا به خانه ببر

 

 




تاریخ : چهارشنبه 89/12/25 | 6:39 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک