سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می بـــدانید جهان را که در او نیست وفا

می بـــدانید جهان را که در او نیست وفا

مهــــر او در دل خود از چه نشـانید شما

اگــر از قــــوس قضــا تــیــر اجل پیش آید

بـهـر آن تــیر ، یقین است نشــانید شما

هست در پیش یکی راه عجب دور و دراز

نــیــک کــوشید در آن راه نــمــانید شما

هیچکس نیست که این را نـدارد در پیش

گــور هـــا را نـگـــرید ار بـگمـــــانید شما

می نــویسند همه آنــچه شمـا می بازید

تــا بــمحـشر همه را بـــاز بــخوانید شما
 
مولانا



تاریخ : چهارشنبه 90/2/28 | 10:8 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

شعری برای شهدا

امروز برای شهدا وقت نداریم

 

ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم

 

با حضرت شیطان سرمان گرم گناه است

 

ما بهر ملا قات خدا وقت نداریم

 

چون فرد مهمی شده نفس دغل ما

 

اندازه یک قبله دعا ، وقت نداریم

 

در کوفه تن ،غیرت ما خانه نشین است

 

بهر سفر کرب و بلا ، وقت نداریم

 

تقویم گرفتاری ما پر شد ه از زرد

 

ای سرخ ، گل لاله ، تو را وقت نداریم

 

هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم

خوب است ، ولی حیف که ما وقت نداریم

 




تاریخ : چهارشنبه 90/2/28 | 11:43 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

حلقه ی دوست ...

حلقه ی دوست ...

بیا به خانه ی آلاله ها ، سری بزنیم
ز داغ ، با دل ِ خود ، حرف ِ دیگری بزنیم
به یک بنفشه ، صمیمانه تسلیت گوئیم
سری به مجلس ِ سوگ ِ کبوتری بزنیم
به یاد ِ منطق ِ قربانیان ِ کوی مِنا
به نای غفلت خود ، نیش ِ‌خنجری بزنیم
شبی به حلقه ی درگاه دوست ، دل بندیم
اگر چه وا نکند ، دست کم دری بزنیم
تمام حجم ِ قفس را شناختیم ؛ بس است
بیا به تجربه در آسمان ، پَری بزنیم
به اشک خویش بشوییم ، آسمانها را
ز خون به روی زمین ، رنگ ِ دیگری بزنیم
اگر چه نیت خوبی ست زیستن ، اما
خوشا که دست ، به تصمیم  دیگری بزنیم

قیصر امین پور


سودای عشق


وادی عشق تو ای لیلی جان ، صحرائی ست
که بهر گوشه اش افتاده چو من شیدائی ست
هر که را هست دلی ، دلبری آنرا به کمین
هر که دارد سری از عشق ، در آن سودائی ست
در ره کعبه ی کوی تو ،  چه حاجت به نشان ؟
که بهر گام فتاده ، سری اندر پائی ست
همه جویند ترا ، مُسلم و ترسا و یهود
راستی بر سر کوی تو ، عجب غوغائی ست
آنچنان غرقه ی سیلاب سرشکم ز غمش
که جهانم همه در پیش نظر ، دریائی ست
عاشق و عارف و عامی ، همه مفتون تو اند
لیک باور نکنم همچو مَنت رسوائی ست
کار [ گلزار ] نَه امروز کشیده به جنون
دیرگاهیست ، که دیوانه ی مَه سیمائی ست

گلزار اصفهانی




تاریخ : چهارشنبه 90/2/28 | 10:49 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

جز تو کسی نیست ...

جز تو کسی نیست ...


ای کَرمت همنفس بی کسان
جز تو کسی نیست ، کس ِ بی کسان
بی کَسم و ، همنفس من توئی
رو بکه آرم ؟ که کَس من  تونی
کون و مکان ، مظهر نور تواند
جمله جهان ، مَحض حضور تواند
در دل هر ذره بود ، سیر تو
نیست درین پرده کسی ، غیر تو
جز تو کسی نیست ، به بالا و پَست
ما همه هیچیم و ، توئی هر چه هست
بزم بقا را ، می و ساقی توئی
جز تو همه فانی و ، باقی توئی
کیست که قائل به ثنای تو نیست؟
کیست که مایل ، به لقای تو نیست ؟
ما همه مشغول ثنای توایم
واله و مشتاق لقای توایم
روزن جان ، بر دل ما باز کن
خاطر ما را ، صدِف راز کن
مرد رهی ، از کجی اندیشه کن
راستی و ، راست روی پیشه کن
هر که کند روی طلب سوی او
قبله ی ذرّات شود ، روی او

هاشمی کرمانی




تاریخ : چهارشنبه 90/2/28 | 10:46 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

برخیز تا به شهر شهیدان سفر کنیم

برخیز تا به شهر شهیدان سفر کنیم 


از این سراب شهرت و شهوت حذر کنیم
از باغ عشق دسته‏گلی ارمغان بریم
با ژاله‏ای ز چشم، رخ لاله تر کنیم
دل را به نور عشق و محبت صفا دهیم
جان را فدای خالق روح بشر کنیم
کُحلی نبوده تا که دهد روشنی به چشم
گردی ز کوی دوست مگر در بَصَرْ کنیم
باید که از امام شهیدان شهر عشق
گل واژه‏های درس شهامت زِبَر کنیم
گر جرعه‏ئی ز باده وحدت رسد به دل
مستانه از سراچه دنیا گذر کنیم
پرواز مرغکان همه با بال و پر بُوَد
تقوی و علم را همگی بال و پر کنیم
با دُردی از شراب شهیدان شهر عشق
شاید ز سر خماری دیرین به در کنیم
اشکی که از فراق شهیدان چکد به رخ
بر لاله ریز تا لب از آن جام، تر کنیم
دُردی‏کشان میکده کوی دلبریم
دفع هزار فتنه و صد شور و شر کنیم
گر رخصتی دهند به ما در دیار عشق
بر وجه کبریایی جانان نظر کنیم
در سینه گر نفاق بکاری و تخم کین
»طیّب« بدان که کِشته تو بی‏ثمر کنیم




تاریخ : چهارشنبه 90/2/28 | 9:35 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک