در مصحف خدای تعالی نوشته بود
این نور با طهور ولایت سر شته بود
پیش از شروع خلقت این خاک و آسمان
این دانه را به مزرعه عرش کشته بود
از بسکه بود دست توسل به سمت تو
هر گوشه ای ز چادر تو رشته رشته بود
چندی به التماس زمین کرده ای نزول
این آخرین مسافرت یک فرشته بود
عالم هنوز طعم محبت به جان نداشت
حب تو در صحیفه مومن نوشته بود
هر دختری که ام امامت نمی شود
یا مادر پیمبر رحمت نمی شود
در مجمع خلایق حق فاطمه یکی است
این وحدت است شامل کثرت نمی شود
آنجا که پای کفو علی هست در میان
هر دختری که لایق وصلت نمی شود
از اینکه آب مهریه ات بود روشن است
هر خانه ای که خانه رحمت نمی شود
فردا بیا که باز قیامت بپا کنی
ای بانویی که بی تو قیامت نمی شود
با اشتیاق سمت صراط آورید رو
زهرا بدون برگ شفاعت نمی شود
این سینه باز حال و هوای مدینه خواست
یا رب دعای کیست اجابت نمی شود
بی تو این سفره ها کریم نداشت
بی تو این بادها نسیم نداشت
تو اگر جلوه ای نمی کردی
طور موسای ما کلیم نداشت
با وجود وجود تو دیگر
حضرت آمنه یتیم نداشت
بی تو ذکر رئوف " بسم اله "
داشت رخمن ولی رحیم نداشت
حرمت قبله هم ترک می خورد
خانه ی تو اگر حریم نداشت
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
آینه صفحه کتاب تو
آسمان شیشه گلاب تو بود
اولین عکس در حجاب خدا
دور تا دور عرش قاب تو بود
صبح ها، ظهرها نگاه علی
چشم به راه آفتاب تو بود
روزها نیمه ی جنوب زمین
سنگ زیرین آسیاب تو بود
چادر خاکی زمین خورده
مرتضی هم ابوتراب تو بود
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
سروده علی اکبر لطیفیان
ای نخست همیشگی یکتا
آفتاب قدیمی ی دنیا
سیب سرخ بهشت پیغمبر
یک سبد یاس بر جمال شما
ابتدایت همیشه نا معلوم
انتهای تو نیز نا پیدا
راستی گر نباشی ای بانو
چه غریب است حرفهای خدا
خانه ات پایتخت این عالم
حجت من حدیث سبز کسا
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
چشمهایت ستاره می بارد
مثل خورشید روشنی دارند
نور ماه و ستاره و خورشید
چقدر پیش چشم تو تارند
جلوه کردی و از مکان خودت
آمدی وفرشته ها دارند ...
از بلندا ی عرش تا مکه
سر راه تو یاس می کارند
آمدی و تمام هر چه که هست
به مقام تو سجده می آرند
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندان تو صلوات
ای خداوندی تجسم ما
کعبه بی نشان مردم ما
صبح روز نخست ریخته اند
جای انگور سیب در خم ما
سوره ی مکی رسول خدا
نذر چشمانتان تبسم ما
بامتان پشت بام جبرا ئیل
خانه ات آسمان هفتم ما
گردش مهربان این دستاس
آرد داری برای گندم ما
فاطمه ای فرشته خیرات
بر توو خاندان تو صلوات
تو فرادا تو فرد تو تو حید
تو مساوی سیزده خورشید
تو همان سیب روشنی که از ل
از درخت خدا پیمبر چید
تو رسولی ولی به طرز دگر
مرتضایی ولی به شکل جدید
معجر روشن تو هجده سال
به خودش رنگ آفتاب ندید
شب ندارد مدینه ام با تو
السلام علیک یا خورشید
فاطمه ای فرشته خیرات
بر توو خاندان تو صلوات
سر تو روی بالش پر بود
جلوه ات جلوه ای معطر بود
نان تو از بهشت می آمد
آب نوشیدنیت کوثر بود
مثل یک گنبد طلایی شهر
پشت بامت پر از کبوتر بود
آمدی و ملائک بالا
عرض تبریکشان به حیدر بود
روز میلاد تو برای رسول
به خداوند "روز مادر "بود
فاطمه ای فرشته خیرات
بر تو و خاندا ن تو صلوات
ای خدای جمالی ی دنیا
جلوه بی مثالی ی دنیا
نام تو بی وضو نمی آید
بر زبان اهالی دنیا
ای پری ای فرشته بالا
تو کجا و حوالی دنیا
تو کنار خدای خویش، خوشی
کوری جای خالی دنیا
ما همیشه پی جواب توایم
ای غروب سئوالی دنیا
فاطمه ای فرشته برکات
بر تو و خاندان تو صلوات
تسبیح تو که تربت حمزه به قاب داشت
در سینه اش شمیم دعاهای ناب داشت
از کور نیز وقت سخن رو گرفته ای
هر چند چهره تو ز نور احتجاب داشت
در شکر روز ه ا ی که در سه افطار با تو بود
دستت برای خواهش سائل جواب داشت
جسمت نخواست رخت عروسی به تن کند
از بسکه از بساط جهان اجتناب داشت
با عطر یازده سحر این باغ آشنا ست
هر چند عمر مادر گلها شتاب داشت
بیتی به شعر صائب تبریزی آمده است
آن شاعری که طبع روان همچو آب داشت
ای جلوه شکوه و جلال پیمبری
تو حجت همیشه به آل پیمبری
قد راست کرده بود و تنومند مانده بود
از آب چشمه ی تو نهال پیمبری
آنجا که بحث کیفیت عرش می شود
جز سینه ی تو نیست مثال پیمبری
مرهم به زخم های احد بیشتر بنه
تو با خبر همیشه ز حال پیمبری
کمتر به سینه جای بده بوسه ی نبی
جاری شده است اشک زلال پیمبری
این لحظه های اخر از احمد جدا مباش
اسوده نیست بی تو خیال پیمبری
قدری صبور باش بهشت دل نبی
تو زود می رسی به وصال پیمبری
چون تو تمام آینه خلق احمدی
هر روز روز تو ست به سال پیمبری
مسافرت فرشته دریا غریق مرحمت بی کران تو هفت آسمان تجلی رنگین کمان تو خورشید ناز می کشد از ذرهای خاک آنجا که صبح می گذرد کاروان تو صدها فرشته بال نهادند بر زمین تا دامن خدیجه شود میزبان تو بهتر شد آن زنان قریشی نیامدند حوا و مریم اند پرستار جان تو بر قلبهای خسته ما هم نزول کن ای جبرئیل تا به سحر هم زبان تو یک شاخه یاس در دل مجروح کاشتیم تنها به احترام مزار نهان تو در بارش است رحمت بی حد ابر تو پنهان شده است مثل شب قدر قبر تو
.: Weblog Themes By Pichak :.