سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیمرغ حقیقت

سیمرغ حقیقت

 

در مدح و منقبت حضرت امام محمد تقی ، جوادالائمه (ع)

 

رضا چون شد شهید از راه کینه

جوادش ناخدا شد در سفینه

همه گفتند شیعه در زوال است

که سالارش امامی خردسال است

که شیعه غرق جهل و بیسوادی است

چرا؟ چون طفلکی بر شیعه هادی است

بپا کردند بحران عقیده

و خندیدند بر این نو رسیده

که طفلان را نباشد عقل چون پیر

ندارد رهبر نُه ساله تدبیر

نباشد با خبر از هیچ رازی

کنون باید کند در کوچه بازی

روان شد شایعات و مکر دشمن

چو سیلابی سیه در کوی و برزن

لعین ابن لعین مأمون ملعون

که بود او را حکومت ریشه در خون

برای ذلت و سرکوب مولا

فراهم کرد بزمی پر معما

بپاشد مجلس فخر و تکبر

که تا سازد تشیع را تمسخر

به رأی کاملان علم و بینش

سؤالات غریبی شد گزینش

سؤالی کرد از او یحیی‌ابن‌اکثم

که در درس قضاوت بود اعلم

بگفتا : «حکم صید در حرم چیست؟»

جوابش داد : صیاد حرم کیست؟

سؤالاتی بر آورد از سؤالش

که او هرگز نمی‌داد احتمالش

از او پرسید سالار تشیع:

بگو در عُمره بوده یا تمتع؟

بگو در روز یا شب صید کرده؟

بگو آزاده بوده یا که برده؟

مُکلف بوده یا نابالغ ، آن فرد؟

و صیاد حرم زن بوده یا مرد؟

گرسنه بوده یا با مال و تمکین؟

مداوم بوده صیدش یا نخستین؟

به این فعل حرامش بوده جاهل؟

و یا بوده‌است عالم بر مسائل؟

برای خود نموده صید یا غیر؟

زکار خود پشیمان گشته یا خیر؟

سؤالات دگر هم مانده باقی

جوابم ده اگر اهل وفاقی

سپس آن رهبر نه ساله‌ی دین

بیان فرمود حکم شرع و آئین

پس از طرح تمام احتمالات

یکایک داد پاسخ بر سؤالات

بشد مجلس ز عجز خود پریشان

گرفت انگشت حیرت را به دندان

سپس مولا ز یحیی پرسشی کرد

که اشک عجز مجلس را در آورد

چو یحیی باز ماند از حل مشکل

امام آمد به تشریح مسائل

چنان در شرح آن، مشکل‌گشا شد

که یاد از مجلس بحث «رضا» شد

ز بس گفتار او دندان شکن شد

کلامش فخر تاریخ سخن شد

بشد مأمون خجل از حیله‌ی خویش

بزد یحیی‌ابن‌اکثم بر سر و ریش

بگفت ایکاش با این بخت ناشاد

مرا مادر در این دنیا نمی‌زاد

که اینسان خفت و خواری پذیرم

روا باشد اگر اکنون بمیرم

چرا مثل پشه با صد منیت

شدم همبال سیمرغ حقیقت

ز نو فرمود امام جن و انسان

نخواندی تو مگر آیات قرآن؟

برو با دقت ای یحیی‌ابن‌اکثم

بخوان تو سوره‌ی پُر راز مریم

که با اذن خدا عیسی و یحیی

به خُردی یافتند اسرار اسما

نبوت شد عطا در خردسالی

به آن یاران ذات ذوالجلالی

پس از این معجز ناب ولایت

ز هم پاشیده شد آن بزم نخوت

*****




تاریخ : جمعه 90/1/19 | 10:3 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک