یا رب از دل مشرق نور هدایت کن مرا | از فروغ عشق، خورشید قیامت کن مرا | |
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟ | شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا | |
خانهآرایی نمیآید ز من همچون حباب | موج بیپروای دریای حقیقت کن مرا | |
استخوانم سرمه شد از کوچه گردیهای حرص | خانه دار گوشهی چشم قناعت کن مرا | |
چند باشد شمع من بازیچهی دست فنا؟ | زندهی جاوید از دست حمایت کن مرا | |
خشک بر جا ماندهام چون گوهر از افسردگی | آتشین رفتار چون اشک ندامت کن مرا | |
گرچه در صحبت همان در گوشهی تنهاییم | از فراموشان امن آباد عزلت کن مرا | |
از خیالت در دل شبها اگر غافل شوم | تا قیامت سنگسار از خواب غفلت کن مرا | |
در خرابیهاست، چون چشم بتان، تعمیر من | مرحمت فرما، ز ویرانی عمارت کن مرا | |
از فضولیهای خود صائب خجالت میکشم | من که باشم تا کنم تلقین که رحمت کن مرا؟ |
تاریخ : پنج شنبه 90/1/25 | 2:27 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.