یا که به راه آرم این صید دل رمیده را | یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را | |
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن | یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را | |
کودک اشک من شود خاکنشین ز ناز تو | خاکنشین چرا کنی کودک نازدیده را؟ | |
چهره به زر کشیدهام، بهر تو زر خریدهام | خواجه! به هیچکس مده بندهی زر خریده را | |
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی | کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را؟ | |
گر دو جهان هوس بود، بیتو چه دسترس بود؟ | باغ ارم قفس بود، طایر پر بریده را | |
جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم | ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را | |
خیز، بهار خونجگر! جانب بوستان گذر | تا ز هزار بشنوی قصهی ناشنیده را |
|
محمد تقی بهار
تاریخ : پنج شنبه 90/1/25 | 7:18 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.