بعد تو چندین قیامت دیر شد، ما را ببخش
مِهر مُرد و ماه در زنجیر شد، ما را ببخش
راوی این قصّه از یعقوب یادی هم نکرد
یوسف این قصّه دیگر پیر شد ما را ببخش
نازنینا عدل ما را کشت، تو دیگر مکش
مهربانا ظلم عالمگیر شد، ما را ببخش
از حدیث قدسی چشمت کسی شرحی نخواند
مصحف زلف تو بد تفسیر شد، ما را ببخش
ما ندانستیم رازعقل و سرّعشق چیست
عقل مُرد و عاشقی تحقیر شد، ما را ببخش
تیرمان بر سنگ خورد و خون مان بر خاک ریخت
سهم مان دنیای پر نخجیر شد، ما را ببخش
مدّتی گر عاشقی از یاد رفت از ما مرنج
اندکی گر مثنوی تأخیر شد ما را ببخش
تاریخ : پنج شنبه 90/2/1 | 12:1 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.