دل شب خراب من
زهــره مـزن به من دگر ، ای دل شـب خراب من
نـالــه بـزن بـسـان مـا ، ده خـبــر از شـراب من
قلعــه نشـیـن عشــق ما ، روشنـی دو چشــم ما
کـی خبـری به مـا دهـد ، یـا نظری به خواب من
شانه زنم به زلـف خود ، وعده به ما و خلف خود
یـا بـرسان به خلــد خـود ، یا ببـر این سراب من
بـی تـو شـکسـتـه میشـوم ، راه نشـسـته میشـوم
از همـه خسـتـه میشـوم ، گـرچـه بـود شباب من
نـامـه پـر از خیـال مـن ، روح گـرفتــه بـال مـن
قصـه این وصـال من ، گـو که چه شد حساب من
شـاعــر بی ریـا همـان ، نـوحـه عاشقی بـخـوان
ســوز صــدا و آهـمـان ، بــاعث ایـن شتاب من
عابدی
تاریخ : یکشنبه 90/2/11 | 12:21 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.