همه ی دشت و دمن در نظرم ، پر لیلاست
هر چه را می نگرم، ماه ی تو در آن پیداست
همه ی دشت و دمن در نظرم ، پر لیلاست
هرچه گفتم که ایا بی خبران غمِ عشق
در دلم ، وای ، چه طوفان قیامت برپاست
همه رفتند و به فریاد دلم خندیدند
در دلِ عاشقِ مجنونِ ، زمصیبت غوغاست
روز می نالم و شب همسفرِ سوز و تبم
ازدلم بین که چه دودی به ثریا ، برخاست
آن طبیبی که مرا خواند به این عشق ، چه شد
آن شفا خانه ی درد دل عشاق ، کجاست ؟
دم عیسایی عشق ، جان دهدم لیل و نهار
نَفَس عشق ، به درد همه عشاق دواست
شیردل ، بر همه ی لوح دلت عشق نگار
که به دنیا و به عقبی ، عَلَم عشق به پاست
محمد علی شیردل
تاریخ : دوشنبه 90/2/12 | 11:13 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.