آن که بعد پدر در همه جا تنها بود
نور چشمان نبى، فاطمه زهرا بود!
گل مینوى بهشتى به جوانى پژمرد
آن که عطر نفسش، بوى خوش گلها بود
پاره جسم نبى را ز جفا آزردند
مأمن فاطمه، بیت الحزَن صحرا بود!
همه گفتند: على بعد وى از پا افتاد
کوه صبرى که چنان ثابت و پابرجا بود!
تا جگر گوشه محراب خدا را کشتند
چشم حیدر ز غمش یکسره خون پالا بود
رفت زهرا و على زآتش داغش همه عمر
سوخت چون شمع سراپاى، اگر بر پا بود!
بارد از دیده خود خون جگر «جیرودى»
بس که آن ماتم جانسوز، توان فرسا بود
(کاظم جیرودى)
تاریخ : جمعه 90/2/16 | 9:59 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.