شام عزا
روز شادى رفت و با شام عزا سر مى کنم
افسر از فرقم فتاد و، خاک بر سر مى کنم
اى رسول هاشمى! باب گرامى! بعد تو
لعن و نفرین بر جهان سفله پرور مى کنم
برگرفتى از سرم تا سایه اى تاج شرف
جامه ى ماتم زهجران تو در بر مى کنم
همچون یعقوب از فراق یوسف، اى والا پدر
بیت الاحزان مى نشینم، گریه را سرمیکنم
تافتى اى مهر عالمتاب تا روى از جهان
آسمان دامن خود را پر اختر مى کنم
آتش غم بس دلم در سینه مى سوزد چو عود ز
دود آه از سینه بیرون همچو مجمر میکنم
اى در مقصود خلقت! در عزایت روز و شب
مردمان دیده را در خون شناور مى کنم
اى دُر مقصود خلقت در عزایت روز و شب
مردمان دیده را در خون شناور میکنم
تا عدو، روى مرا نیلى ز سیلى کرده است
چهره ى خود را نهان از چشم همسر مى کنم
تا نسوزد از شرار آه آتشناک من
بستر خود هر شب از اشک روان، تر مىکنم
هر که چون (وارسته) از بهرم رثایى گفته است
من شفاعت بهر او در روز محشر مى کنم
وارسته
.: Weblog Themes By Pichak :.