ز عجز ناله مکن!
اگر که گل رود از باغ ، باغبان چه کند؟
چوبی بهار شود ، با غم خزان چه کند؟
کسی که مهر گل از دل نمی تواند کند؟
به باغ خشک ، در ایام مهرگان چه کند؟
زنی که یک پسر از دولت جهان دارد
به روز واقعه در ماتم جوان چه کند؟
به گریه زنگ غم از دل بشوی و شادان باش
دلِ گرفته ، غم خفته را نهان چه کند؟
بلای گنج بسی دیده چشم گنجوران
دوباره خواجه در این ورطه امتحان چه کند؟
مورخی که زِ دوران خویش بی خبرست
به هرزه ، در خَم تاریخ باستان چه کند؟!
شعاع چشم تو را نور مهربانی باد
لئیم بی شفقت یاد دوستان چه کند؟
مکن ز چرخ و فلک شکوه ، از زمین برخیز
به خفتگانِ دل افسرده ، آسمان چه کند؟
ز عجز ، ناله مکن ، فتح در تواناییست
زمانه با نَفس مردِ ناتوان چه کند؟
جهان به دیده ی حق بین ، همه جمال خداست
کسی که گل نشناسد ، به بوستان چه کند؟
به شعر ، سّکه زدیم و زمانه صرّافست
به جای مدّعی بی هنر ، زمان چه کند؟!
مهدی سهیلی
.: Weblog Themes By Pichak :.