جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد بهار زندگانی طی شدو کرد آفت ایام بمن کاری که با سرو سمن باد خزانی کرد قضای آسمانی بود مشتاقی ومهجوری چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد چه بود ار باز میگشتی به روز من توانایی که خود دیدی چها با روزگارم ناتوانی کرد جوانی کردن ایدل شیوه جانانه بود اما جوانی هم پی جانان شدو با ما جوانی کرد جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد جوانان در بهار عمر یاد از شهریار آرید که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد |
تاریخ : پنج شنبه 90/2/22 | 12:59 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.