من غلام روی زیبای حسن دل شدستم مست صهبای حسن
جان و دل را بنده خود ساخته حسن خلق و نطق زیبای حسن
رحم بر جان و تن امت نمود حسن احوال دلارای حسن
صد فلاطون لوح خوان مکتبش بحر حکمت عقل دانای حسن
حاتمش کمتر غلامی بر در است زان سخای صبع غرای حسن
بحر علم و بحر حلم و بحر جود بوده قلب معرفت زای حسن
از کرم بر قاتل خود رحم کرد پر زرحمت بوده مینای حسن
دوستانش شافعان محشرند از نفاذ حکم والای حسن
مقعد صدق وصال از او بجو نیست جایی ارفع ازجای حسن
عروة الوثقی است مهر این جناب چنگ زن اندر تولای حسن
راز آن شه در نیاید در بیان رو بجو از قلب مولای حسن
.: Weblog Themes By Pichak :.