سفارش تبلیغ
صبا ویژن

خسته ازچشمم شدم

خسته ازچشمم شدم

 


درخودم امروز من گم گشته ام

من دگر ازهردو چشمم خسته ام

او نمی خواهد که پیدایم کند

من بگو دل بروفایش بسته ام

شب که شد خاموش میبندددرش

تا ندانم من چه آمد برسرش

روزو شب دنبال رسوائی رود

من نمیدانم چه باشد آخرش

جای او درگونه های من بُوَد

غصه هایش درکنارمن خُورَد

تا شکستی میرسد ازراه عشق

بی مروت گونه هایم میخورد

من ازاین احوال او افسرده ام

غم شده کارم سراسر غصه ام

ناامیدم من که باشم پیش او

من چرا دل برجمالش بسته ام

پس چه حسنی دارداین چشمان من

غیر باریدن دراین دامانِ من

کاش خالی مینمود این خانه را

من نمیخواهم شودهم خان من

من دگرگم گشته ام درحال خود

باز حیرانم من ازاحوال خود

اوشده سرباراین رخسار من

بی خبر هستم من ازامیال خود

اونمی خواهد وفا داری کند

تا کمی در غصه ها شادی کند

دلفریبی کارهرروزش شده

او نشسته تا که رسوایی کند

گرکه گم گشتم تو رسوا میشوی

گُم میان دردوغمها میشوی

کس نمیسوزد دلش برحال تو

بازهم باغم تو  تنها میشوی

پس بیا یک دم کمی اندیشه کن

جا هلی  برکن تو راهی پیشه کن

بس کن از عیاشی این روزگار

کم دراین دنیا توخواری پیشه کن


کریم لقمانی سروستانی




تاریخ : جمعه 90/2/30 | 10:17 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک