سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماه تابان(کاظم بهمنی)

امشب بیا یک سر به خوابم ماه تابان 
حالی بپرس از مادرت پیرت پسر جان !
دیگر سراغ از ما نمی گیری ، کجایی ؟
شاید که یادت رفته قول زیر قرآن
دست تو از وقتی به دست حوریان است
کمتر می افتی یاد این دستان لرزان
تو همنشینی با جوانان بهشتی
لطفی ندارد دیدن ما سالمندان !
شرمنده ام مادر ! دلم خیلی گرفته
ناراحت از حرفم نشو روبرنگردان......
پیش سماور روبه رو یایش نشسته
مادر بزرگ پیر من با چشم گریان
چیزی نمی گوید ولی از چشم هایش
می شد بفهمی در اتاقش هست مهمان
دارد برایش چای می ریزد ولی او
مثل همیشه لب نخواهد زد به فنجان
عطر عجیبی خانه را پرکرده شاید
عطر گلی باشد که مانده زیر باران




تاریخ : جمعه 90/2/30 | 10:29 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک