دل غمدیده
ز عشق و عاشقی، عاشق چه سودی
اگر عاشق نمی بودی، چه بودی
رها کن عشق و از معشوقه کم گوی
از این سودا تو را جانا چه سودی
وفا کردی، جفا دیدی به هر بار
به رنج و درد و غم ای دل فزودی
درِ قلب به خون بنشسته ام را
نسنجیده به روی که گشودی
تو را گفتم که در هر دل وفا نیست
دل غمدیدهی من، کی شنودی
به یک لبخند او، ای وای بر من
ز سَر عقل و کمالم را ربودی
رخ زردم گواه جور یار است
بِهْ از آنم کجا باشد شهودی
نگفتم خوب رویان بی وفایند ؟
نبینی جز جفا در تار و پودی
نمیبینی که میسوزم چو شمعی
به شبگاهان که تو تنها غنودی
سرشکم گویدت، پروانهی من
در این آتش همی سوزی به زودی
که "هاتف" نیمه جان و حسرت آلود
بخواند با نوای چنگ و عودی
مجتبی مرتضایِی
تاریخ : یکشنبه 90/3/1 | 11:17 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.