غم
مرحبا غم را که با ما خوش مدارا میکند
این دل شوریده را در دم مداوا میکند
روز و شب مهمان دل می گردد آن بالا بلا
سینه ی آشفته را با غم مصفا میکند
گوئیا ابر بهاران گرید از سوز نهان
سیلی از دیده روان ، در دشت و صحرا میکند
هر کجا این فتنه شوری می کند اهل طرب
با می گلنار و مطرب رو به دانجا میکند
دل که از داغ و فراق و درد میسوزد چوشمع
نیمه شبها را سر کوی تو ماوا میکند
معصومه عرفانی ( عرفان )
تاریخ : پنج شنبه 90/3/5 | 8:14 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.