سفارش تبلیغ
صبا ویژن

چرا ؟؟

 

چرا ؟؟

   

 

 

ندیدم سالها اینجا،نشان و رَد ِ پایت را
و آیا می شود آقا؟ تصور کرد جایت را؟

چرا در حسرت ِفهمیدنت، یک عمر فهمیدم
نفهمیدم خدایت را ، نفهمیدم دعایت را

نمی دانم چرا آقا، زمان ، دلتنگ ِ دلتنگ است
و ما این سوی و تو آن سو  ،چه دلتنگم هوایت را

برایم مادرم از ماجرای کربلایت گفت
ولی در این خیابان ها ندیدم ماجرایت را

چه دلتنگم برای رمز ِ هفتادو دو راز ِ سرخ
چه می شد باز می کردی، تو قفل ِ رازهایت را

چه می شد لمس می کردم عطش را، راه را،روزی
و روی نیزه حس میکردَمَت ، بال ِ رهایت را؟

در این بیراهه های تیرگی ، خورشید خاموش است
و در بیراهه می جویند، جمعی، نینوایت را

ومن شرمنده ام، بی پرده گفتم،از ادب دور است
ندیدم حِیف ،در دلهای عاشق ... جای پایت را

اگرچه کوچه ها بن بست تر ، تاریک تر، خاموش
ولی ای کاش می شد، بشنوم ، روزی، صدایت را

 

اکرم بهرامچی




تاریخ : یکشنبه 90/4/19 | 6:37 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک