سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مى نشینم چو گدا کنج سرایت اى دوست

 

 

 

 

مى نشینم چو گدا کنج سرایت اى دوست

تا که بینم همه شب لطف و عطایت اى دوست

آتش هجر تو در سینه سوزان من است

گاه گاهى نظرى کن به گدایت اى دوست

هاتف جان من غم زده با سوز و گداز

سر نهاده است به درگاه وَلایت اى دوست

شهریار دل و جانِ منِ آشفته تویى

طالبم طالب آن جود و سخایت اى دوست

چشمه سارى است دو چشمان گناه آلودم

اشک من در طلب عفو و رضایت اى دوست

سرزمین دل پاییزى من، ویران است

روشنى بخش دلم را به لقایت اى دوست

دردمندانه به کوى تو پناه آوردم

واثقم تا بنوازى به دعایت اى دوست

طور امید وجودم، شده کنعان بلا

یوسف عشق من افتاده به پایت اى دوست

گرچه تقصیر من افزون شده در محضر تو

لیک بردار زمن تیغ بلایت اى دوست

عالمى واله و مفتون تواند و «پارسا»

نیز دارد همه دم، شوق لقایت اى دوست

پارسا

 




تاریخ : چهارشنبه 90/6/16 | 10:58 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک