دلم غرق تمنا شد، ز هجر روز دیدارت
تمام آرزوم این است من باشم دمی یارت
دل غمدیده ام دیگر، ندارد طاقت دوری
نگر بر قلب زار من، دلم گردیده بیمارت
گل نرگس بیا دیگر، جهان از غصه دلخون شد
بکن با تیر خود صیدم، نظر کن پیش خود، خارت
گهی در کربلا هستی، گهی در خیمه ها ای جان
به هر جا می روی ای جان، خدا باشد نگهدارت
تو قطره قطره می ریزی، به روی گونه ها دریا
ز ما هم کن گذر ای جان، میان دیده ی تارت
برون کنم از دلم پستی، تمام هستی ام هستی
بیا مستی مجنونان، نکرده این دل انکارت
سحرها در نماز صبح، مرا کردی تو بیدارم
و می گفتی سحرها را، خدا می کرده بیدارت
من آن خود کرده تدبیرم، و پر از "من" شده قلبم
ز درد من تو پر اشکی، ندیدم چهره زارت
سروده: جعفر ابوالفتحی
تاریخ : پنج شنبه 90/7/7 | 10:4 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.