یوسف کنعان من یعقوبِ شعرم پیر شد
دیدن رخسار ماهت باز دیدی دیــــر شد؟؟!
ترجمان آیه های چشم تو شد هَل اتی
مرهم زخم دلم در آیه ء تطهیـــــــــر شد
دیشبی هم کهکشانِ پر ستاره دیدمت
با عبور یک شهاب این خواب هم تعبیــــر شد
این که سائل شد طلبکار از شما عصیان نبود
سفره داری بر تو وُ اجدادِ تو تقدیــــــــــــر شد
شب نشینی با یتیمان عادت ایل شما ست
وز نقوش سجده هایت کوچه ها *تکبیر* شد
ای زمیـــــــــــن آبستن از نور الهیِ شما
نور احمد از تو در آیینه ها تکثـــــــــــــیر شد
کاش مُنعم میشدم از چرخش چشمان تو
چرخشی که حاصلش در شب فقط تنویر شد
ای زلیخا ! شاعران در کوششی بیهوده اند ؛
دامن یوسف کِی اندر شعر ها تسخیر شد ؟؟؟!
در قیامِ قامت او قد کمان شد ماه هم
وز تلاقی نگاهش کهشان تفسیـــــــــــــــر شد
آخرین بیت غزل یک شِکوهء طولانی است
یوسف کنعان من یعقوبِ شعرم پیــــــــــــــــــر شد
سید رضا موسوی
.: Weblog Themes By Pichak :.