یک کوه رنج و ماتم باشد مرا به سینه
با کس نگفته ام من از کوچه ی مدینه
از آسمان چشمم خون جگر چکیده
من دیدم آن که گردون نه دیده نه شنیده
چون طایری شکسته هم بال و هم پرم را
در کوچه ها گرفتم من دست مادرم را
دیدم در آن زمانه بر روی مه نشانه
دیدم که مادر من گم کرده راه خانه
دیدم که آسمان از آه علی گرفته
دیدم میان کوچه ماه علی گرفته
خود را فکنده بودم بر روی پای مادر
شد دست کوچک من آنجا عصای مادر
دیدم که مادر من مانند لاله پژمرد
گر همرهش نبودم در بین کوچه می مرد
دیدم که شد خزانی باغ و بهار چشمش
دیدم که هر دو دستش می کرد کار چشمش
بعد از تو در مدینه تنها و ناشناسم
بیمار خانه ی من بشنو تو التماسم
کمتر بزن تو سوسو ای شمع شام تارم
مشکل گشایم اما خورده گره به کارم
ای شمع خانه ی من افتاده ای به سوسو
ای ماه در خسوفم از من گرفته ای رو
ای سایه ی سر من باشد سرم به دیوار
من مانده ام غریب و تنها و بی طرفدار
یاس بوی مهربانی می دهد
عطر دوران جوانی می دهد
یاسها یاد آور پروانه اند
یاسها پیغمبران خانه اند
یاس در هر جا نوید آشتی است
یاس دامان سپید آشتی است
یاس یک شب را گل ایوان ماست
یاس تنها یک سحر مهمان ماست
یاس بوی حوض کوثر می دهد
عطر اخلاق پیمبر می دهد
عشق محزون علی یاس است و بس
چشم او یک چشمه الماس است و بس
.: Weblog Themes By Pichak :.