باز هم دل بیقراری می کند
یاد روز آشنایی می کند
باز هم این سینه پرپر می زند
دم به دم اندوه بر در می زند
باز هم از چشم دل غم می چکد
از نگاه مهر ماتم می چکد
باز هم معشوق عاشق می کشد
پیش چشم دیگران دل می کشد
باز از ما می برد او آبرو
می کند احوال ما را جستجو
باز من اشکی فرو ریزم خموش
شاید آید ماه من اندر خروش
لیک قلبی دارد او از جنس سنگ
عشوه اش زیباست،زیبا و قشنگ
وای از جادوی بی پروای عشق
وای از امروز و از فردای عشق
می کند بی تاب دل را دم به دم
می زند بر جان من زخمی ز غم
باز هم من عاشقم عاشقترین
خوب میدانی چرا ای بهترین
زهرا طاهری
تاریخ : دوشنبه 90/1/15 | 10:10 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.