سفارش تبلیغ
صبا ویژن

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی

من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی 

عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی

دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم

باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی 

ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه---

ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی 

آن نه خالست و زنخدان و سر زلف پریشان

که دل اهل نظر برد که سریست خدایی 

پرده بردار که بیگانه خود این روی نبیند -----------

توبزرگی و در آیینه کوچک ننمایی 

حلقه بر در نتوانم زدن از دست رقیبان

این توانم که بیایم به محلت به گدایی

عشق و درویشی و انگشت نمایی و ملامت

همه سهلست تحمل نکنم بار جدایی

روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا- ---

در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی 

گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم----

چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی 

شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن - -

تا به همسایه نگوید که تو درخانه مایی

سعدی آن نیست که هرگز ز کمندت بگریزد

که بدانست که دربند تو خوشتر که رهایی

خلق گویند برو دل به هوای دگری ده

نکنم خاصه در ایام اتابک دو هوایی




تاریخ : سه شنبه 90/3/17 | 9:13 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک