سفارش تبلیغ
صبا ویژن

رمز قرآن - مولی علی ع

رمز قرآن - مولی علی ع

 




رمز قرآن هان بدان در دست توست
با طهارت باطنش سرمست توست
 

با طهارت جفت باش و طاق باش
با ولایت بر سر میثاق باش
 

چون ولایت رمز پاکی های توست
نور آن مصباح خاکی های توست
 

گر ولایت را ز قرآن فک کنی
یا که در پیوند اینان شک کنی
 

از صراط مستقیم افتاده ای
در ره طوفان بیم استاده ای
 

از ولایت دارد او نور و ضیاء
بی ولایت چند سطری شد سیاه
 

با ولایت یهدی و ممن یشاء
بی ولایت او یضلَّ من یشاء
 

در ولایت مست لایعقل شوی
آنچنان کَت سر ز صد عاقل شوی

 

گر تو با نور ولایت همدمی
روشنت سازد به غایت یک دمی
 

نور قرآن و ولایت واحد است
این سخن را بی نهایت شاهد است
 

در ولایت حضرت حق صاحبت
ابن عبداللهِ خاتم نایبت
 

بعد احمد آن ولیُّ الاولیاء
دارد از خود او وصیُّ‌الاوصیاء
 

یار او باشد امیرالمؤمنین
آن علی شاهنشه علم و یقین
 

دان علی روح است و قرآن چون تن است
اهل قرآن را علی هم میهن است

 

بی علی نی مقصدت پیدا بود
نی ترا آن تهفهء شیدا بود
 

چون علی خود ریسمان وحدت است
آشیانش در امان از کثرت است
 

یاعلی گو تا که درمانت کنند
با دم عیسی اش انسانت کنند
 

یاعلی گو تا که انسانتر شوی

در مراتب از ملک برتر شوی
 

یاعلی گو تا که خود یاهو شوی
لاالهَ گو که الّا هو شوی
 

یاعلی گو تا که اعلایت کنند
خانهء دل رهن مولایت کنند
 

یاعلی گو تا که از گِل در شوی
گر شوی از گِل تو خود دلبر شوی
 

یاعلی گو تا پذیرایت شوند
گاه هجرانت شکیبایت شوند
 

یاعلی گو تا که برگیری سخن
آن سخن کش نیست حرف همچو من
 

یاعلی گو تا که رهبانت شود
حافظ جانت ز دزدانت شود
 

یاعلی گو تا که بگشاید ز بند
وارهاند جانت از بند کمند
 

یاعلی گو تا عَلَی الّلهی شوی
یونس آسا از دل ماهی شوی
 

یاعلی گو تا که روح الّله شوی
بهر مریم نطفهء عیسی شوی
 

یاعلی گو تا شوی همچون خلیل
تا که آتش دربرت گردد جمیل
 

یاعلی گو تا که موسایی شوی
از میان بحر دل راهی شوی
 

یاعلی گو تا که در چاهت کنند

وانگهت آرند برون شاهت کنند
 

یاعلی گو تا که عبدالله شوی
دربر قرآن تو عهدالله شوی
 

یا علی گو تا که ساقیّت کنند
از فنا گیرند و باقیّت کنند
 

یاعلی گو تا گُل بستان شوی
شاخه ای از شاخ سرمستان شوی
 

نی علی گویی، علی گوید ترا
بل علی گفتت که تو گفتی ورا
 

در مقام قرب او چونان خداست
دست او هرگز مپندارش جداست
 

چون علی در قرب نافل دست اوست
در مقام قرب نازل مست اوست
 

چونکه از قرب فرائض بنگری
از علی جز نور فائض ننگری
 

در مقام اینچنین حق چون علی است
او علی و خود علی در او جلی است
 

یا علی گویی اگر تو در زمین
می شود قصری در آن خلد برین
 

یاعلی گفته است آدم از یقین
تا پذیرایش شود علم متین
 

یاعلی گو چونکه رمز شاهی است
رمز اسرار همه آگاهیست
 

یاعلی گویم که مولایم هموست

نازنین عالم آرایم هموست
 

یاعلی گویم که نام برتر است
از تمام نامها نامی تر است
 

یاعلی گفتن نه کار هر کسی است
دُرِّ او سفتن نه یارای خسی است
 

یاعلی و یاعلی و یاعلی
یاعلی گویم به فریاد جلی
 

یاعلی گویان روم تا کوی دوست
برخط گردن نهم بازوی دوست


عباس مرادی آملی




تاریخ : پنج شنبه 90/2/22 | 10:58 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

دوست

دوست

 


گفت بر سنگ قبرم بنویسید "مرد به یاد رفیق"!!!!

در زیر سقف آبی آسمان

در طلایی ترین کویر این سرزمین

من یک دنیای تازه پیدا کردم اون یه دوست تازه

همیشه در قعر دریای افکار

و اوج سپهرستان های خیال

بدنبال  یک جواب بودم

برای این سوال

؟

و حال فهمیدم که

من دنیای جدیدم رو با دوست شروع کردم

ولی

او دنیاش رو با یک دوست جدید......

گفتم بر سنگ قبرم بنویسید"به یاد رفیق شفیق"!!!!


مسعود طالبی




تاریخ : پنج شنبه 90/2/22 | 10:56 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

شعر شهریار در وصف شهدا


به خاک من گذری کن چو گل گریبان چاک              
که من چو لاله به داغ تو خفته ام در خاک
چو لاله در چمن آمد به پرچمی خونین                    
شهید عشق چرا خود کفن نسازد چاک
سری به خاک فرو برده ام به داغ جگر                    
بدان امید که آلاله بردمم از خاک
چو خط به خون شبابت نوشت چین جبین               
چو پیریت به سرآرند حاکمی سفاک
بگیر چنگی و راهم بزن به ماهوری                        
که ساز من همه راه عراق میزد و راک
به ساقیان طرب گو که خواجه فرماید                   
اگر شراب خوری جرعه ای فشان بر خاک
ببوس دفتر شعری که دلنشین یابی                     
که آن دل از پی بوسیدن تو بود هلاک
تو شهریار به راحت برو به خواب ابد                       
که پاکباخته از رهزنان ندارد باک



تاریخ : پنج شنبه 90/2/22 | 10:34 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

وداع جوانی

 

 

 

وداع جوانی

جوانی حسرتا با من وداع جاودانی کرد

وداع جاودانی حسرتا با من جوانی کرد

بهار زندگانی طی شدو کرد آفت ایام

بمن کاری که با سرو سمن باد خزانی کرد

قضای آسمانی بود مشتاقی ومهجوری

چه تدبیری توانم با قضای آسمانی کرد

شراب ارغوانی چاره رخسار زردم نیست

بنازم سیلی گردون که چهرم ارغوانی کرد

هنوز از آبشار دیده دامان رشک دریا بود

که ما را سینه آتشفشان آتشفشانی کرد

چه بود ار باز میگشتی به روز من توانایی

که خود دیدی چها با روزگارم ناتوانی کرد

جوانی کردن ایدل شیوه جانانه بود اما

جوانی هم پی جانان شدو با ما جوانی کرد

جوانی خود مرا تنها امید زندگانی بود

دگر من با چه امیدی توانم زندگانی کرد

جوانان در بهار عمر یاد از شهریار آرید

که عمری در گلستان جوانی نغمه خوانی کرد




تاریخ : پنج شنبه 90/2/22 | 12:59 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بنمای رخ که باغ و گلستانم آرزوست

بگشای لب که قند فراوانم آرزوست 

یکدست جام باده و یک دست زلف یار

رقصی چنین میانه میدانم آرزوست

زین همرهان سست عناصر دلم گرفت

شیر خدا و رستم دستانم آرزوست

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست 

گفتند یافت می نشود گشته ایم ما

گفت آنچه یافت می نشود آنم آرزوست  

      




تاریخ : پنج شنبه 90/2/22 | 10:39 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک