بهار عشق شکوفا نمی شود بی تو
بیا که غنچه ی دل وا نمیشود بی تو
بر آی از افق ای آفتاب صبح امید
که شب رسیده و فردا نمی شود بی تو
هزار چشمه جوشان به دشتها جاریست
یکی روانه ی دریا نمی شود بی تو
ز سرد مهری شبهای هجر دلتنگم
بیا که عقده ی دل وا نمی شود بی تو
بیا،بیا گره از کار عاشقان بگشای
که عشق و عاطفه معنا نمی شود بی تو
به امید تقارن بهار طبیعت
با ظهور بهار دلها
حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه
اللهم عجل لولیک الفرج
از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم
بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم
بی خود از حادثه ی عشق تو دیوانه و مست
عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم
تا که وصفی ز کمان و خم ابروی تو رفت...
در پی دیدن رویت همگی تیر شدیم
از کمان خانه ی زلفت همه بالا رفتیم
در سراشیبی ابروت سرازیر شدیم
گو گدایان در این خانه بیایند که ما
از گدایی به در تو همگی میر شدیم
عاشقان همچو (( رها )) در گرو بند تو اند...
جمله در حلقه ی تو در غل و زنجیر شدیم

روزها نو نشده کهنه تر از دیروز است
گر کند یوسف زهرا نظری نوروز است
لحظه ها در تپش تاب و تب آمدنش
آسمان چشم به راه قدمش هر روز است
ای خدا کاش شود سال نوام عید فرج
که نگاهم نگران منتظر آن روز است
***
زمان در تب نـوروز و نـگارم نرسیدست
جـهان محـو بهـارست و بهارم نرسیدست
سراسر همه گل روید از این خاک، ولیکن
بـه گلزار دلـم زهـره عـذارم نرسیدست
چه فرقی بکند کین شب عیدست، و یا روز
الا ای دل مـن لــیل و نـهارم نرسیدست
بپوشان رخ خود ای تو سـروش مه رنگین
کـه آن یــار مسیـحا به کنارم نرسیدست
تو ای باد بهاری مـده جولان به گلستان
روا نیست که خـوش نفحه سوارم نرسیدست
به ظاهر لب خندان و به باطن دل گریان
سُرورم همه بـاطل چو که یـارم نرسیدست
ز غم در تب و تابم ، و سوالم ز خود اینست
که سرخوش ز چه باشم چو قرارم نرسیدست
شدم شهره ی شهرم به دو چشمانِ سپیدم
بـه مرهـم ز نگـاهش، دل زارم نرسیدست
خـدایا مپسـندم دم مـرگی که قریبست
بگـویم بـه تـو حتـی به مزارم نرسیدست
بدان ««منتظرا»» مستی عشاق حرام است
درین لحظه که آن بـاده گسارم نرسیدست
شاعر : علیرضا قنادی
ای علی! باران رحمت بر کویر سینه ای وسعتی نوری که دنیا دائماً محتاج توست آبروی آدمیزادی، بشر مدیون توست در کویر روزهای تشنگی و اشک و آه اسم پاکت قوتی در کوره راه بی کسی ذوالفقارت رهگشای قله آزادگی بوی قرآن، بوی پاکی، بوی مردم می دهی بوی پرواز کبوتر، بوی آیه می دهی می شود با عشق تو آیینه ها را فتح کرد می شود همراه با اندیشه ات پرواز کرد ای بشر! ای مبتلای نان و فولاد و دغل گه کنار خاک و خون ذوالفقار و خیبر است از علی دائم مددجو گر تو را هر مشکلی است با علی همدم بشو تا با خدا مونس شوی ای علی! ای ابر رحمت بر تن پاییز ما گر تهی دستیم و آلوده دلیم و رو سیاه
|
رقص مرگ !
متن زیر آخرین نوشته دکتر چمران می باشد که چند دقیقه قبل از شهادت آن را نگاشته است :
(( ای حیات ! با تو وداع می کنم ، با همه مظاهر و جبروتت . ای پاهای من ! می دانم که فداکارید ، و به فرمان من مشتاقانه به سوی شهادت – صاعقه وار به حرکت در می آیید ، اما من آرزویی بزرگتر دارم . به قدرت آهنینم محکم باشید . این پیکر کوک ، ولی سنگین از آرزوها و نقشه ها و امیدها و مسئولیت ها را به سرعت مطلوب به هر نقطه دلخواه برسانید . در این لحظات آخر عمر ، آبروی مرا حفظ کنید . شما سالهای دراز به من خدمتها کرده اید . از شما آرزو می کنم که این آخرین لحظه را به بهترین وجه ، ادا کنید . ای دستهای من ! قوی و دقیق باشید . ای چشمان من ! تیزبین باشید . ای قلب من ! این لحظات آخرین را تحمل کن . به شما قول می دهم که پس از چند لحظه همه شما در استراحتی عمیق و ابدی آرامش خود را برای همیشه بیابید . من چند لحظه بعد به شما آرامش می دهم ، آرامشی ابدی . چه ، این لحظات حساس وداع با زندگی و عالم ، لحظات لقای پروردگار و لحظات رقص من در برابر مرگ باید زیبا باشد . ))
در راه تو
من مسئولیت تام دارم که در مقابل شداید و بلایا بایستم ، تمام ناراحتی ها را تحمل کنم رنجها را بپذیرم ، چون شمع بسوزم و راه را برای دیگران روشن کنم .
ای خدا، من باید از نظر علم از همه برتر باشم تا مبادا که دشمنان ، مرا از این راه طعنه زنند . باید به آن سنگ دلانی که علم را بهانه کرده و به دیگران فخر می فروشند ثابت کنم که خاک پای من هم نخواهند شد . باید همه آن تیره دلان مغرور و متکبر را به زانو در آورم ، آنگاه خود خاضع ترین و افتاده ترین فرد روی زمین باشم .
ای خدای بزرگ ، این ها که از تو می خواهم چیزهائیست که فقط می خواهم در راه تو به کار اندازم و تو خوب می دانی که استعداد آن را داشته ام .
تو ای خدای من ، می دانی که جز راه تو و کمال و جمال تو آرزویی ندارم ، آنچه می خواهم آن چیزی است که تو دستور داده ای و می دانی که عزت و ذلت به دست توست و می دانم که بی تو هیچ ام و خالصانه از تو تقاضای کمک و دستگیری دارم .

میخوام برم به کربلا دعا کنم
میخوام حسین خوبمو صدا کنم
این دلمو راهی کربلا کنم
ناله کنم من جونمو فدا کنم
میخوام برم به کربلا داد بزنم
از ته دل میخوام که فریاد بزنم
داد بزنم حسینمو صدا کنم
گریه کنم ز دل خدا خدا کنم
اونجا کنار قبر مولا بشینم
شاید که من آقا حسینو ببینم
می گم آقاجون دردمو دوا بکن
جون علی حاجتمو روا بکن
میخوام برم به کربلای پربلا
میخوام برم پیش حسین سرجدا
میگم آقاجون که دلم تنگه برات
مثل همیشه دل من کرده هوات
پر می زنه دلم به شوق کربلا
کی میشه من بیام به پابوست آقا
آقاجون ترو به جون اکبرت
جون زینب جون زهرا مادرت
آقاجون قسم به دشت نینوا
جون عباس قشنگت به خدا
آقاجون به حرمت رقیه ات
آقاجون به اصغر ششماهه ات
آخرش منو ببر به کربلا
این دل تنگ منو نشکن آقا
می دونی من عاشق کربلاتم
عاشق اون خوبی و اون صفاتم
آقاجون اگرچه من شرمنده ام
منو کربلا ببر تا زنده ام
آقاجون بی کربلات من می میرم
می دونی به عشق تو من اسیرم
واسه دیدن تو هستم دیوونه
آرزو نذار تو قلبم بمونه
جونمو بگیر ولی امون بده
کربلا رو تو به من نشون بده
آقاجون کرببلات دوای من
خاک اون مرهمه و شفای من
اگه من راهی کربلا بشم
از همه غمها دگر «رها» میشم
.: Weblog Themes By Pichak :.