صدای آمدن
دلم هوای تو کرده هوای آمدنت
صدای پای تو آید صدای آمدنت
بهار با تو بیاید به خانه ی دل ما
سری به خانه ی ما زن صفای آمدنت
هنوز مانده به یادم که مادرم می خواند
زمان کودکی ام قصه های آمدنت
حساب کردم و دیدم که با حساب خودم
تمام عمر نشستم به پای آمدنت
چقدر وعده ی وصل تو را به دل بدهم
چقدر جمعه بخوانم دعای آمدنت
نیامدی و دلم شکستی ای مولا
چه نذرها که نکردم برای آمدنت
سروده محسن عرب خالقی
شعر یعنی با تو تا تنـــــــــها شدن
شعر یعنی پشـــــت غم رسوا شدن
شعر یعنی التـــــــــــهاب لحظه ها
شعر یعنی خنده ها و گریـــــــه ها
شعر یعنی یک سفر تا نیســــــــتی
شعر یعنی پای من می ایســــتی ؟
شعر یـعنی واژه واژه انتظــــــــار
شعر یعنی حرف حــق در اوج دار
شعر یعنی یک نفس تنها شـــــــدن
شعر یعنی این دو من را مــا شدن
شعر یعنی گــریه و فریادهـــــــــا
شعر یعنی خیزشـــــی در یادهــــا
شعر یعنی طعم شیرین نفــــــــــس
شعر یعنی پر کشیدن از قفــــــــس
شعر یعنــــی یادگار خســـــــتگی
شعر یعنی آخـر دل بستــــــــــگی
شعر یعنی خاطــــــــرات سوخته
شعر یعنی شـــــمع شب افروخته
شعر یعنــــی یک ورق دل واپسی
شعر یعنی هق هقــی در بی کسی
شعر یعنی ترس این نا گفــــته ها
شعر یعنی درد اینجا خـــــــفته ها
شعر یعنی تا شــــــــــقایق زندگی
شعر یعنی با خدا تا بنـــــــــــدگی
شعر یعنی تا نــــــــــهایت سادگی
شعر یعـــــــــــنی داغ یک دلدادگی
شعر یعنی یک غزل تا گفتــــــــگو
شعر یعــــــنی مردن اندر پیش رو
شعر یعنی ســـــــــــوزها و دردها
شعر یعنــــــــــی اشک و آه مردها
شعر یعنی یک امــــــــــــید گم شده
شعر یعنی شــــــــهره ی مردم شده
ر- امید
گُل نمیخوام،گُل نمیخوام گُل که تماشا نداره
چشمایِ زیبات’ میخوام عاشقی حاشا نداره
هفته به هفته میگذره جمعه به جمعه میرسه
به بی پناها سُر زدن این پا و اون پا نداره
من چی دارم برات بگم ، خودت که از بُر میدونی
قصه ی عمرِ آدما ؛ امروز و فردا نداره
منتظری که من بیام سُر رویِ پاهات بذارم
هیچ میدونی که عاشقت ، سُر نداره ، پا نداره
یه شب میاد به شهرِ ما ، شهرِ کبودِ آدما
کسی که تا دلت بخواد از کسی پروا نداره
سروده عبدالجبار کاکایی
یک عمر بود با غم و غربت قرین علی (ع)
آن قصه ی حسین و حسن بود و این علی (ع)
وقتی ابوتراب شدی خاک پاک شد
تا زد به خاک بندگی او جبین علی (ع)
درخانقاه نوری و در کعبه چلچراغ
بر خاتم رسول رسولان نگین علی (ع)
آیینه ای برابر انسان و کائنات
آیین عشق و آینه ی راستین علی (ع)
شمشیر حق که چرخ زنان است و خطبه خوان
دست خداست بر شده از آستین علی (ع)
زهرا(س) نداشت بعد پدر جز علی (ع) کسی
احمد(ص) نداشت جز تو کسی همنشین ، علی(ع) !
اندوه بی شمار مرا دیده ای ، بیا
انسان روزگار مرا هم ببین ، علی (ع)!
زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول
با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول
ای مردمی که زایر راز مدینه اید
آه ای مجاوران حرم حج تان قبول
اینجا کنار حجره ی پیغمبر خدا
آیینه خانه ای ست پر از تابش اصول
آیینه ای که ماه در آن می کشد نفس
آیینه ای که مهر در آن می کند حلول
دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست
ای بین فصل های خدا بهترین فصول
اینجا نماز خانه ی مولا و فاطمه (س) ست
اینجاست خانه ی علی (ع) و خانه ی رسول
.: Weblog Themes By Pichak :.