سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مناجات

الهی! یاد تو میان دل و زبان است و مهر تو میان سر و جان 

یافت تو زندگانی جان است و رستخیز نهان

ای ناجسته یافته و دریافت نادریافته.

یافت تو روز است که خود برآید ناگهان!

او که تو را یافت نه به شادی پردازد و نه به اندهان

 


خدایا :

 

خدایا همچون ماهیان که از عمق و وسعت دریا بی خبرند

عظمت و ژرفای عشق تو را نمی شناسم

فقط می دانم

که معبود این دل خسته هستی

و اگر دیده از من برگیری

خواهم مرد  ...

پروردگارا

خود را تقدیم تو میدارم
با من کن و از من ساز
آنچه  خود اراده می کنی
از اسارت نفس رهایم کن
تا انجام اراده ات  را بهتر توانم  .
مشکلاتم را بگیر
تا پیروزی بر آنها شاهدی باشد،
برای کسانیکه    با قدرت تو،عشق تو
و راه تو یاریشان خواهم داد
باشد که همیشه    بر اراده تو گردن نهم

 

 





تاریخ : یکشنبه 90/1/7 | 6:31 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

درسهایی از کوه

درسهایی از کوه

   

برای رسیدن به قله کوه قبل از برداشتن هر ابزاری،

 

اول اراده ات را در کوله ات بگذار.

 

وقتی هدف قله است،چشم به آن بدوز.

 

ولی از سنگهای لغزان زیر پایت غافل مشو.

 

وقتی به قله رسیدی،نفس راحت نکش،چون باید بازگردی.

 

همان طور که قله از دور پیداست،فاتح قله در آن ناپیداست.

 

سازگاری را از کوه و دریا بیاموز،

 

آیا کوهی را می شناسی که به دریا رودی نفرستاده باشد.

 

در میان کوهها همیشه کوهی سربلندتر است که

 

 در مقابل حوادث ایستادگی کرده باشد.

 

عظمت طلوع و غروب خورشید را از کوه ها بپرس،

 

که در شبانه روز از هیبت آن رنگ به رنگ می شود .

 

به کوه احترام بگذارید که مادر خاک است و به خاک احترام بگذارید

 

 که عنصر وجودی آدمی است

 

اگر قله زندگی،مرگ است،برای رسیدن به آن شتاب مکن

 

و لذت لحظه ها را به فتح قله مفروش

 

 

 

 




تاریخ : یکشنبه 90/1/7 | 4:17 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد

این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد

من با غزلی قانعم و با غزلی شاد

تا باد ز دنیای شما قسمتم این باد

ویرانه نشینم من و بیت غزلم را

هرگز نفروشم به دو صد خانه آباد

من حسرت پرواز ندارم به دل آری

در من قفسی هست که می خواهدم آزاد

ای بال تخیل ببر آنجا غزلم را

کش مردم آزاده بگویند مریزاد

من شاعرم و روز و شبم فرق ندارد

آرام چه می جویی از این زاده اضداد؟

می خواهم از این پس همه از عشق بگویم

یک عمر عبث داد زدم بر سر بیداد

مگذار که دندان زده غم شود ای دوست

این سیب که ناچیده به دامان تو افتاد




تاریخ : یکشنبه 90/1/7 | 3:28 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

گدای اهل بیت(ع)

گر دلت دارد هوای اهلبیت (ع) – یا که می‌جوید عطای اهلبیت (ع)

گر پی امنیت و آرامشی – جاودان ، زیر لوای اهلبیت (ع)

گر که داری میل نورانی شدن – چون ستاره در فضای اهلبیت (ع)

گر که می‌خواهی بنالی دمبدم – مثل نی در نینوای اهلبیت (ع)

گر که می‌سوزی و می‌سازی چو شمع – روز و شب‌ها در عزای اهلبیت (ع)

گر که می‌خواهی ببوسی کعبه را – در تقرب بر خدای اهلبیت (ع)

گر که خواهی زائر احمد شوی – در مدینه ، در سرای اهلبیت (ع)

گر دلت پر می‌کشد سوی بقیع – چون کبوتر در هوای اهلبیت (ع)

گر که باشد در سرت شوق نجف – یا وصال کربلای اهلبیت (ع)

گر که داری اشتیاق کاظمین – یا که درگاه رضای اهلبیت (ع)

یا اگر داری هوای سامره – آخرین ماتمسرای اهلبیت (ع)

گر که هستی عاشق صاحب زمان – وارث علم و صفای اهلبیت (ع)

گر دلت میل زیارت کرده است – در تمام بقعه‌های اهلبیت (ع)

گر که می‌خواهی دهی یکجا ، سلام – بر تمام لاله‌های اهلبیت (ع)

کن زیارت حضرت معصومه (س) را – دختر مشکل‌گشای اهلبیت (ع)

مرقد این نازنین دخت رسول – هست جمع روضه‌های اهلبیت (ع) *

می‌شود واجب بهشت معرفت – بر تو از لطف و سخای اهلبیت (ع)

کن «زیارت» با کلام «جامعه» - کل گلهای خدای اهلبیت (ع) **

این زیارتنامه در اوج ادب – هست سرشار از ولای اهلبیت (ع)

کن دعا تا حل شود هر مشکلی – از تشیع ، با دعای اهلبیت (ع)

در نهایت هم دعا کن بر (غلام) – چون‌که می‌باشد گدای اهلبیت (ع)

والسلام

محمد حسین صادقی




تاریخ : یکشنبه 90/1/7 | 1:26 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

این پنجره را باز نگه دار عزیزم

این پنجره را باز نگه دار عزیزم 

یک روزنه پرواز نگه دار عزیزم

 

آئینه ام و تشن? دیدار ، خدا را 

در جلوه گه ناز، نگه دار عزیزم

 

اینجاست همان گردن? پر خطر عشق 

ای عقل ، نده گاز، نگه دار عزیزم

 

از هستی من هرچه که خواهی ببر امّا 

یک حنجره آواز نگه دار عزیزم

 

هرچند قفس بسته ، ولی باز برایم 

اندیش? اعجاز نگه دار عزیزم

 

خوش زخمه به تار دل ما می زنی ای یار 

در پرده ، همین ساز نگه دار عزیزم

 

پایان نده بر لذت و دائم دل ما را 

 در لذت آغاز نگه دار عزیزم

 

جان من و تو ، این دل هجران زده ام را 

تا حشر غزلساز نگه دار عزیزم

 

اسرار دلم از قفس سینه برون ریخت 

افشا مکن و راز نگه دار عزیزم

 

سوغات بهشت است غم دوزخی ما 

این هدی? ممتاز نگه دار عزیزم

 

جبریل به ما گفت : کجا ؟ کودک دل گفت : 

درواز? شیراز نگه دار عزیزم

 

اینجا پدرم از غم فردوس در آمد 

در گلشن این راز نگه دار عزیزم

 

 

محمد حسین صادقی




تاریخ : یکشنبه 90/1/7 | 10:49 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک