دوباره قافله کوچ کرد و جا ماندم
دوباره از سفری عاشقانه وا ماندم
هنوز صلای قافله در گوش می شنوم
ندای لبیک به لبم بود و بی صدا ماندم
تمام زندگیم شوق پرواز بود و کوچیدن
ولی چه سود که از کاروان جدا ماندم
چه قافله سالاری عاشقی که دست مرا
هزار مرتبه بگرفت و باز جا ماندم
هنوز هم نفس گرمش آرزوی من است
و خوب می دانم برای دلش آشنا ماندم
خدای من این چیست؟ عشق یا ایمان
که من میان اینهمه غربت هنوز “ما ” ماندم
سروده محسن نصیری ( بهنام)
تاریخ : یکشنبه 90/3/15 | 8:29 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | یک نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.