تقدیم به امام حسین مهربان علیه السلام
افتاد ، آنسان کز غمش بانگ اذان شکست
انگار در قلب زمین صد کهکشان شکست
افتاد و در کورانی از سرنیزه های کور
هر سر به بام گردنش هو هو کنان شکست
آنسان که او میرفت تیز و پرشتاب و مست
از بادپای سرکشش حتی زمان شکست
آنقدر سنگین بود مهرش آن عزیز عشق
کز داغ زخمش ابری هفت آسمان شکست
آن سبز پوش کربلا آن تک درخت نور
چون انفجاری سرخ در خواب جهان شکست
- انگار در چنگال شب خورشید مرده بود
تیر خدا بر شب نشست ، اما کمان شکست .
( یا امام مهربان یا سیدالشهدا ادرکنی )
بهروز صفاجو
میپوسم از درون خود اینجا به هر نفس
در لحظه ای که میل شتابش شکسته است
هر جا که دستهای دعا پنجه میکشند
قلبی در انتظار جوابش شکسته است
فریادمان در آینه آواز مرده ایست
وقتی سکوت بستر خوابش شکسته است
دلخوش به هر دروغ و سرابی نشسته ایم
اما دروغ نیز سرابش شکسته است
حتی برای نام تو جایی نمانده عشق
تصویر یادگار تو قابش شکسته است
دیوانه بازتاب چنین شاعرانه ایست
عشقی که در سقوط ، نقابش شکسته است .
بهروز صفاجو
ای کاش
اما این اشنای چشم سفید
اغوشش بوی مرگ می دهد
غرق ما تمی اشناست
کمر بر قتل عا طفه می بندد
و سکوت با لباسهای خیس
و دست وپاهای یخ زده
باری را تمام عمر بر شا نه هایم گذاشت
کلام تو
و صدای تیک تاک ساعت با قدمهای سنگین
و زهر خند عقربه ها
حا جت دستهایم را دفن می کند
بوی جرا حت می دهد
برگ اخر این داستان
ومن به وهم بوسه ای
دوان دوان
دامن فریاد می گیرم
و به چرا غانی چشمهایت باز می گردم
و فریاد می زنم
ای کاش
اخرین کلامت
تنها خدا نگهدارت بود
فاطمه سیستانی
چشمهای تو
در کلیسای چشمها یت ناقوس صداقتی ست
که هر گاه به صدا در می اید
هزاران فرشته عشق به ایوان نگاهم می ایند
و در پسا پشت نگاهم خانه ای می سازند پر از نیلو فر ابی
و بانوی نور سبد سبد ستاره می ریزد بر پا های برهنه ماه
مبادا قالی سیاه شب عر یانی اش را سیا ه کند
و من پای دریچه دلتنگی
غم بی تو با تو بودن را در کاسه لحظه ها می گریم
از اشیانه خویش سر بر می کشم
و اخرین جرعه لبخند نگاهت را می نوشم
و در کلیسا ی چشمهایت اخرین شمعهای حا جتم را روشن می کنم
تا فرداها.
فاطمه سیستانی
الهی دلی ده که جای تو باشد
لسانی که در وی ثنای تو باشد
الهی بده همتی آنچنانم....
که سعیم وصول بقای تو باشد
الهی چنانم کن از عشق خودمست
که خواب و خورم از برای تو باشد
الهی عطاکن بفکرم تونوری
که محصول فکرم دعای تو باشد
الهی عطاکن مرا گوش قلبی
که آن گوش پر از صدای تو باشد
الهی چنان کن که این عبدمسکین
برای تو خواند برای تو باشد
الهی عطا کن بر این بنده چشمی
که بینائیش از ضیای تو باشد
الهی چنانم کن از فضل و رحمت
که دائم سرم را هوای تو باشد
الهی چنانم کن از عیب خالی
که هستیم محو و فنای تو باشد
الهی مرا حفظ کن از مهالک
که هر کار کردم رضای تو باشد
الهی ندانم چه بخشی،کسیرا
که هم عاشق و هم گدای تو باشد
الهی بطوطی عطاکن بیانی
که نطقش کلید عطای تو باشد
طوطی همدانی
.: Weblog Themes By Pichak :.