سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بنــــــــــــازم همت والای مــــــــــادر

بنــــــــــــازم همت والای مــــــــــادر
به قـــــــربان قـــــــد و بالای مـــــادر
تن جـــــان و سر و پایم فــــــدا بـــــاد
بــــــــه راه صبر جـــــــانفرسای مادر
نمی رفتم به خــــواب راحت و خوش
نبــــــود از نغمه یی لالای مـــــــــادر
فــروغش روشنایی بخش جانهــــاست
رخ همر جهـــــــــان آرای مــــــــادر
ادا نتوان کنـــــم حقش، اگــــــــــر سر
بریزم همچــــــو زر در پـــــــای مادر
به کودک، بـــــوی مادر مـی دهد جان
نگیرد دایه هـــــرگز، جای مـــــــــادر
همه شب دـــــیده گان من، بــــــود باز
که باشد انـــــدر آن، مـــــاوای مـــادر
لبم را بوسه ها مــــــــــــی زد شبانگاه
لب شیــــرین شکـــــــــر زای مـــــادر
می عشق و وفـــــا، در کــام من ریخت
بـــــود این مستی از صهبای مـــــــادر
مــــــرا با شیره ی جان، پرورش داد
دل پر مهــــــــــــر و پرغــوغای مادر
نخستین حـــــــرف را، او یـاد من داد
منم یک قطره از در پــــای مـــــــــادر
گلـم با آب مهر ش، چـون عجین گشت
بـــــــه سر باشد مرا، سودای مـــــادر
نبی فـــــــــرموده انــــــدر شــــان مادر
کــــــه جنت هست، زیـــــــر پای مادر




تاریخ : سه شنبه 90/3/3 | 10:3 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

دل غمدیده

دل غمدیده

 

ز عشق و عاشقی، عاشق چه سودی

اگر عاشق نمی بودی، چه بودی

رها کن عشق و از معشوقه کم گوی

از این سودا تو را جانا چه سودی

وفا کردی، جفا دیدی به هر بار

به رنج و درد و غم ای دل فزودی

درِ قلب به خون بنشسته ام را

نسنجیده به روی که گشودی

تو را گفتم که در هر دل وفا نیست

دل غمدیده‌ی من، کی شنودی

به یک لبخند او، ای وای بر من

ز سَر عقل و کمالم را ربودی

رخ زردم گواه جور یار است

بِهْ از آنم کجا باشد شهودی

نگفتم خوب رویان بی‌ وفایند ؟

نبینی جز جفا در تار و پودی

نمی‌بینی که می‌سوزم چو شمعی

به شبگاهان که تو تنها غنودی

سرشکم گویدت، پروانه‌ی من

در این آتش همی سوزی به زودی

که "هاتف" نیمه جان و حسرت آلود

بخواند با نوای چنگ و عودی



مجتبی مرتضایِی




تاریخ : یکشنبه 90/3/1 | 11:17 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

حسن شوریدگی

حسن شوریدگی

 
 

از در درآمدی و من از خود به در شدم

گفتی کزین جهان به جهان دگر شدم

گوشم به راه تا که خبر می دهد ز دوست

صاحب خبر بیامد و من بی خبر شدم

چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب

مهرم به جان رسید و به عیوق بر شدم


گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق

ساکن شود بدیدم و مشتاق تر شدم

دستم نداد قوت رفتن به پیش یار

چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم

تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم

از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم

من چشم ازو چگونه توانم نگاه داشت؟

کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم

بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان

مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم

اورا خود التفات نبودش به صید من

من خویشتن اسیر کمند نظر شدم

گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد؟

اکسیر عشق بر مس ام افتاد و زر شدم


سپیده امیرعسگری




تاریخ : یکشنبه 90/3/1 | 10:17 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

شعردلتنگی

باز امشب میان واژه ها انگار

درگیرم

من از این واژه های تلخ و تکراری

دلگیرم

شب رویا و کابوسش

تن تب دار و درمانش

طلوع صبح و بیداری

من و تکرار تنهایی

هوای تازه و نم دار

شکایت های بس غم دار

دل بی تاب یک عاشق

نوای ناله های دل

کبوترهای آزادش

رها،در اوج،بر بامش

من و این زورق تنها

تو و این ناخدایی ها

حضور تازه ی فانوس

و قلبم با غمت مأنوس

سخن از آرزوهایم

نهان در قلب ،رویایم

هوای دیدنت در دل

امید ِعاشق بیدل

دوباره بیقراریهای یک نامه

دوباره این من ِ درگیر یک ناله

و باز هم انتهای شب...

سکوت سرد و اجباری

خداحافظ

و دلداری

امیدم، بودن ِ فردا

بهانه

خواب و یک رویا



سپیده امیرعسگری




تاریخ : یکشنبه 90/3/1 | 10:16 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

"بی تو این دل رهسپارش می کنم"

"بی تو این دل رهسپارش می کنم"

 

من به شوق دیدنت تب می کنم
در هوایت اشک جاری می کنم
در غم آن لحظه های بی کسی
من به یادت عشق بازی می کنم
 
تا نهان سازم زچشمت گریه را
می زنم خود را به راهی آشنا
گر دمادم ساز غمگین میزنم
می کنم درمان دلم را، با وفا
 
بی تو این دل رهسپارش می کنم
بی نشان سوی تو راهی ،می کشم
جای   پایم  در  کنار   جاده ها
بی خود و افسرده آهی می کشم
 
می شوم آسیمه سر سویت روان
از شب گیسوی ظلمت می پرم
گر دویدن چاره ی هجران شود
تا سپیده من به عشقت می دوم
 
عاشقی درمانده ام دل را مران
بی دلی  بیچاره ام غم را ببین
قصه های قلب عاشق را بخوان
ژاله از این چشم غم دارم بچین
 
هردم این دل سوی تو پر می کشد
در به رویش باز کن ای بهترین
گر بمانی من برایت جان دهم
بر سر پیمان بمان ای نازنین





سپیده امیرعسگری




تاریخ : یکشنبه 90/3/1 | 7:52 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک