سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دلم گرفته، ای دوست!...

دلم گرفته، ای دوست!...

دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من

گر از قفس گریزم، کجا روم، کجا من؟

کجا روم؟ که راهی به گلشنی ندانم

که دیده برگشودم به کنج تنگنا، من

نه بسته‌ام به کس دل، نه بسته دل به من کس

چو تخته پاره بر موج، رها، رها، رها، من

ز من هر آن‌که او دور، چو دل به سینه نزدیک

به من هر آن‌که نزدیک، ازو جدا، جدا، من!

نه چشم دل به سویی، نه باده در سبویی

که تر کنم گلویی به یاد آشنا، من

ز بودنم چه افزود؟ نبودنم چه کاهد؟

که گویدم به پاسخ که زنده‌ام چرا من؟

ستاره‌ها نهفتم در آسمان ابری -

دلم گرفته ای دوست! هوای گریه با من...

                        سیمین بهبهانی




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 10:13 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

تو را دوست دارم

تو را دوست دارم

وهمه صبحگاهان و شامگاهان

نقش تو را بر آیینه ها میزنم

وآهنگ صدایت را

برای قناریهای خسته

وپیر می فرستم

وسلامم را با عطر گندمزارهای طلایی

به سویت رهسپار می کنم

مادر? چون همیشه گرمای حضورت را

درون شبنم های غلطیده بر

روی گلبرگهای بهاری

احساس میکنم

امروز برایت می سرایم

شعر محبت را

برای تو که قلبم

به شوق تو تپیدن گرفت

برای تو که هنوز لالایی عاشقانه ات

در گوشم است

برای فرشته ای که از آسمان آمد

ومادر نامیده شد تا ما

در وجود نازنینش بیابیم

هر آنچه از عشق و ایثار باید بدانیم




تاریخ : یکشنبه 90/1/21 | 10:8 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

بر آل عبا تو نور عینی زینب

بر آل عبا تو نور عینی زینب

تو پشت و پناه عالمینی زینب

در فضل و شرافتت همین بس باشد

اینکه تو شریکة الحسینی زینب

*

خورشید نجابت و ادب یا زینب

با فضل و وقار، منتجب یا زینب

در اوج شکوه مثل کوهی بانو

هستی تو عقیلة العرب! یا زینب

*

ای آینه عصمت زهرا! زینب

در صبر و وفا بدون همتا! زینب

تو محرم رازهای مولا بودی

چون فاطمه ای ام ابیها! زینب

*

تو مهر قبول کربلایی زینب

زهرای بتول کربلایی زینب

ای وارث نهضت حسین بن علی!

در شام، رسول کربلایی زینب

یوسف رحیمی




تاریخ : شنبه 90/1/20 | 12:18 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

عاشق شدیم وعاشق حیران ماشدند

عاشق شدیم وعاشق حیران ماشدند
قومی اسیر زلف پریشان ما شدند
آنقدر عاشقیم که عشاق روزگار
مبهوت اشتیاق گریبان ما شدند
روح القدس شدیم وتمامی شاعران
گرم غزل سرایی دیوان ما شدند
یوسف شدیم وبهر تماشای حال ما
صدها عزیز راهی زندان ما شدند
آنقدر آمدیم ومسلمان او شدیم
آنقدر آمدند ومسلمان ما شدند

ما عاشقیم عاشق حیران زینبیم
تکفیرمان کنید مسلمان زینبیم

مارا نوشته اند برای گدا شدن
سائل شدن، اسیر شدن، مبتلا شدن
از آنطرف خلاصه دری باز میشود
می ارزد انتظار به این آشنا شدن
عشاق سنگ خورده ی دیوار زینبیم
پس واجب است غرق تماشای ما شدن
وقتی مسیر جای قدمهای زینب است
میلی نمیکنیم به جز خاک پا شدن
اول طواف بعد منا پس چه بهتر است
بعد از دمشق راهی کرب و بلا شدن

“مارا برای راز و نیاز آفریده اند
این کعبه را برای نماز آفریده اند”

این کیست که فرشته گلیم آورش شده
بال وپر فرشته نخ معجرش شده
دیگر نیاز نیست به گهواره بردنش
دست حسین بالش زیر سرش شده
از این به بعد خانه ی مولا چه دیدنی است
با زینبی که فاطمه ی دیگرش شده
زهرا همان که ام ابیهاش گفته اند
زهرا همان که مادرش پیغمبرش شده
دیروز دختر وجنات خدیجه بود
حالا خدیجه آمده ودخترش شده

اینگونه بود فاطمه شد ریشه بقا
اینگونه بود فاطمه شد ام ابیها

زینب طلوع بود ولی ابتدا نداشت
زینب غروب بود ولی انتها نداشت
زینب رسول بود ولی مصطفی نشد
شهر نزول بود اگرچه حرا نداشت

زینب اگر نبود کسی فاطمی نبود
زینب اگر نبود کسی مرتضی نداشت
زینب اگر نبود حسینی نمیشدیم
زینب اگر نبود زمین کربلا نداشت
زینب هر آنچه گفت تماما حسین بود
اصلا به غیر نام حسین اعتنا نداشت
زینب اگر نبود مسلمان نداشتیم
باور کنید ذکر حسین جان نداشتیم

جایی پریده است که پیدا نمی شود
حتی عروج اینهمه بالا نمی شود
دیدند صبح آمده اما در آسمان
خورشید شهر فاطمه پیدا نمی شود
یا ایها الزسول چرا آفتاب صبح
در آسمان شهر تماشا نمی شود
فرمود :زینب آینه ی روی دخترم
آنکه مقام بی حدش املا نمی شود
چون بی نقاب آمده بیرون حجره اش
امروز آفتاب هویدا نمی شود

حقش نبود کعبه نیلوفرش کنند
حقش نبود سر زده بی معجرش کنند

لبهاش تشنه بود ولی رود نیل بود
بالش شکسته بود ولی جبرئیل بود
زینب فرشته آینه حوریه عاطفه
از جنس خانواده ای از این قبیل بود
گودال هم که رفت فقط سر به زیر بود
شرمنده بود از اینکه قتیلش قلیل بود
کوچه به کوچه لشگر کوفه شکست خورد
از دست خانمی که تماما اصیل بود
ویرانه کرد کاخ بلند یزید را
زینب تبر نداشت ولیکن خلیل بود
*** علی اکبر لطیفیان ***




تاریخ : شنبه 90/1/20 | 12:16 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

آن قدر عاشقیم که املا نمی شود

آن قدر عاشقیم که املا نمی شود
مستی ما که در قلمی جا نمی شود
زلف مرا به پنجره های ضریح عشق
طوری گره زدند، دگر وا نمی شود
باید که ناز داشت، کمی نیز غمزه داشت
هردختر قبیله که “لیلا ” نمی شود
آن کس که خاک پای مریدان میکده است
محتاج معجزات مسیحا نمی شود
“تاک” مرا به عشق تو در خم گذاشتند
حالا شراب می شود آیا نمی شود
ما مثل باده ایم شبی امتحان کنید
انگور زاده ایم شبی امتحان کنید
شکر خدا که نام مرا مبتلا نوشت
از حاجیان کعبه سبز شما نوشت
شکر خدا که دست قدر، دست سرنوشت
نام مرا شریف ترین خاک پا نوشت
صبح ازل به خاک تو پیشانی ام رسید
این سجده را فرشته به پای خدا نوشت
از ما سئوال شد که “اسیر تو می شویم؟”
ما خواستیم و آیه “قالوابلی” نوشت
بالای سر درحرم کبریائی اش
نام تو را به خط خودش با طلا نوشت
یعنی تمام جلوه آل عبا تویی
آئینه تمام نمای خدا تویی
اعجاز بی مثال شما تا ادامه داشت
موسی ادامه داشت ، مسیحا ادامه داشت
ای بارش همیشه ی سجاده های نور
در امتداد چشم تو دریا ادامه داشت
بانو اگر به آینه ها سر نمی زدید
تاریکی همیشه ی دنیا ادامه داشت
در آسمان چهارم افلاک جا زدیم
آیات رد پای تو اما ادامه داشت
تا زندگیت را به تماشا گذاشتی
آن عمر جاودانه ی زهرا، ادامه داشت
ای آفتاب روشن شب های کربلا
ای زینب مدینه و زهرای کربلا
گفتیم آسمانی و دیدیم برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم بهتری
گفتیم دختر اسد الله غالبی
ایام کوفه آمد و دیدیم حیدری
تو از زمان کودکی ات تا بزرگی ات
شیوا ترین مفسر الله اکبری
تو از کدام طایفه هستی که مستقیم
فیض ازحضور علم خداوند می بری
بر شانه های سبز تو بار رسالت است
تو اولین پیمبر بعد از پیمبری
خورشید روی تو شرف مشرقین شد
یک نیمه ات حسن شد و نیمت حسین شد
ای ماورای حد تصور کمال تو
بالاتر از پریدن جبریل ، بال تو
از مادری چنین، چنین دختری شود
هم خوش به حال فاطمه هم خوش به حال تو

غیر از حسین فاطمه ، چیزی ندیده ایم
در انعکاس آینه های زلال تو
نزدیک سایه های عبورت نمی شویم
نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟!
ازگوشه های چشم توساحل درست شد
محض خدا پای تو محمل درست شد
تو زینبی و شیر زن بعد کربلا
تفسیر نفس مطمئن بعد کربلا
زهرا، نبی، حسین و علی
و حسن تویی
بانو تویی تو، پنج تن بعد کربلا
گاهی که طعنه می شنوی صبر میکنی
یعنی تویی همان حسن بعد کربلا
پروانه ای و گرد خودت می کنی طواف
ای قبله گاه خویشتن بعد کربلا
ای گریه ی غریبی عریان بی کفن
حالا تویی و پیرهن بعد کربلا
قلبت تپید وسوره مریم شروع شد

غمگین ترین غروب محرم شروع شد
ای سایه ی بلند اباالفضل بر سرت
ای بال جبرئیل گلستان معبرت
عباس هم رشیدی قد تو را ندید

از بسکه سر به زیر بود در برابرت
شب زنده دار شام غریبان کربلا

دل بسته بر نماز شب تو برادرت
ای خطبه ی صدای تو نهج البلاغه ات

وی محمل بدون جهاز تو منبرت
هجده سربریده به دنبال چشم تو

هجده سر بریده نگهبان معجرت
ای قله ی نجابت توحید جای تو

عطر حضور فاطمه دارد حیای تو
***علی اکبر لطیفیان




تاریخ : شنبه 90/1/20 | 12:14 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک