سفارش تبلیغ
صبا ویژن

جلوه عشق خدا

جلوه عشق خدا

باز عالم پر ز غوغاى که شد
باز دلها مست و شیداى که شد

باز گوش اهل دل پر زمزمه
از طنینِ شور و آواى که شد

باز سر دارد هواى عاشقى
طالب روى دل آراى که شد

باز دیده سوى دامم مى‏کشد
پایبند چشم گیراى که شد

باز دل سرشار از شوق که شد
باز این ویرانه مأواى که شد

دل به شوق ازیاد زینب آمده
تهنیت میلاد زینب آمده

آمد آن ‏بانو که‏ فخر هر زن‏ است
هر دلى با ذکر نامش گلشن ‏است

روح تاریک همه سر گشتگان
در شعاع نور عشقش روشن‏است

نان زینب لرزه بر دل افکند
غیر آن دل که ز سنگ و آهن‏است

گفت‏ خیرالناس امر واجبى
احترام او به هر مرد و زن است

کیست زینب جلوه عشق خدا
عشق او سرمایه دین من است

هست سرى منجلى در روح او
جمع زهرا و على در روح او

هیچ گنجى با غمت‏ همپایه ‏نیست
غیرعشقت ‏شیعه‏ راسرمایه ‏نیست

خواست دل آید به زیر سایه ‏ات
دید اما نور حق را سایه نیست

غیر تو که شیعه زهرا خورده‏اى
هیچ کس با فاطمه همپایه نیست

غیر نام دلربایت زینبا
در کتاب عشق حیدر آیه نیست

غیر اشکى که نثارت مى‏کنم
عاشق بى ‏مایه ‏ات را مایه نسیت





تاریخ : شنبه 90/1/20 | 12:4 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

شهر عشق

شهر عشق

دوباره این مرغ دلم کرده هوای شهر عشق

دلی که کربلائیه پر میکشه میره دمشق

دمشقی که تا همیشه دیدنش آرزومونه
غبار راه زائراش به چهره آبرومون

اگه بپرسی تو که عشق معنیش چیه یا که کجاست
میگم دلیه تو دمشق یا دلبری تو کربلاست

قصه دل زمینی نیست یه حرف آسمونیه
یه هدیه خدائیه صحبت یار جونیه

قصه دل همونه که روز ازل گفته شده
ز ماجرای بیدلی هردلی آشفته شده

یه روز تو دست دلبرش میاد و آروم میگیره
دل که جدا نمیشه و به عشق یارش اسیره

همیشه همراهشه و مونس و یار و همدمش
می خنده با خنده هاش و غصه می گیره با غمش

یه روزی دلبرش میاد میشه براش سایه سر
یه روزی ام میره و همسفر قافله ها
بدون همراهی دل پر نمیشه فاصله ها

میاد یه جایی می رسه که دور میشه از مدینه
شمیم این خاک بلا بوی غم و جدائیه

بوی فراغ و ماتمه آخر آشنائیه
جدایی دلبر و دل آتیش به عالم میزنه
کسی که مست یارشه هیچ جوری دل نمیکنه

حرف دل و اگه کسی گوش کنه بیمار میشه
رو محمل غم میشینه راهی بازار میشه

اگرچه در مرام دل عشق حسین مذهبیه
هر چی که دل تو عالمه اسیر عشق زینبه

محمد علی شهاب







تاریخ : شنبه 90/1/20 | 12:2 صبح | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

اسوه صبر

اسوه صبر

آنشب که گل از دامن مهتاب مى ریخت

شبنم به پاى نخل باور اب مى ریخت

آنشب که غم اهنگ شادى ساز مى کرد
قفل اسارت را به گرمى باز مى کرد

آنشب که ساقى بوسه بر پیمانه مى زد
گیسوى شب را بهر مستان شانه مى زد.

آنشب که بهر باغ دل غم لاله مى کاشت
درنیستان نینوانى ناله مى کاشت

آنشب شفق دیوان فتح نور مى خواند
بهر فلق شعر شب عاشور مى خواند

شهر مدینه طالب دیدار حق بود
چشم انتظار مطلع الفجر فلق بود

فطرس فراز آسمانها بال مى زد
فریاد آزادى و استقلال مى زد

کاى اهل عالم در دیار شور و شادى
زد خیمه روز پنجم ماه جمادى

دیوان خلقت را خدا زیب و فرى داد
ساقى کوثر را ز کوثر کوثرى داد

شیر خدا را داد خالق ماده شیرى
قامت قیامت دختر روشن ضمیر

جبریل بر ختم رسل پیغام مى داد
پیغام از پیروزى اسلام مى داد

مى گفت یا احمد شکوه باور آمد
بهر حسینت سینه چاک سنگر آمد

بر خلق عالم نعمتى عظمى ست دختر
سوم گل و گلواژه زهراست دختر

دختر مگو چون همتى مردانه دارد
از ایه قالوا بلا پیمانه دارد

دختر مگو که دختران را رهبر آمد
بى پرده گویم صبر را پیغمبر آمد

بر روى ما تا مهر رخشان در گشاید
در بردبارى مثل او مادر نزآید

از صبر او دین خدا پاینده گردد
هر مرده اى از انفاس گرمش زنده گردد

ثابت قدم مانند او گیتى ندیده
زیرا خدا او را حسینى افریده

در روز عاشورا که روز ازمون است
او فارغ التحصیل ان دارلفنون است

قنداقه اش را تا که پیغمبر گرفتى
صد بوسه از رخساره او برگرفتى

در دست پیغمبر ز دیده اشک مى ریخت
کز اشک آواز چهره او رشک مى ریخت

در دست باب تاجدارش گریه مى کرد
گویى که از هجرنگارش گریه مى کرد

با گریه اش صلح حسن را زنده کرد او
چون غنچه بر روى حسینش خنده کرد او

یعنى تو راجان برادر خواهر آمد
خواهر نه تنها یاور و همسنگر آمد


هدیه فاطمی




تاریخ : جمعه 90/1/19 | 11:59 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

آینه زهرا نما

آینه زهرا نما

زینب ای آئینه زهرا نما

زینت وجه علی مرتضی

دلربائیت جهان را کرده مات
زائر رویت دو چشم مصطفی

چهره زهرائیت چون فاطمه
چشمه نور جمال کبریا

تا که نقاش ازل نقشت کشید
بعد از آن عشق آمد و شد مبتلا

گر نبودی عشق هم هرگز نبود
جلوه ای از یک ظهورت کربلا

مستی آمد تشنه جام تو شد
نی ز نای حنجرت دارد نوا

روز میلادت نمی یابی قرار
جز به روی دست یار آشنا

آشنایی دل و دلبر رواست
بوده از روز ازل حکم قضا

حک شده بر صفحه قلبت حسین
عشق او در سینه ات چون کیمیا

پا به پایش بوده ای و تا ابد
کی شوی از دلبرت هرگز جدا

گوئیا رفتی تو هم تا قتلگاه
راس تو با او جدا شد از قفا

هم به دیر و تشت زر ، کنج تنور
بوده ای بر نی چو یارت هر کجا

سنگ دشمن روی نیزه بشکند
هم سر او را و هم قلب تو را

هر که یک بار و تو اما زینبا
کشته عشق حسینی بارها



هدیه فاطمی




تاریخ : جمعه 90/1/19 | 11:57 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

اختر تابان عرفان

اختر تابان عرفان

گوهر رخشان ایمان زینب(س) است

اختر تابان عرفان زینب(س) است

قطر‌ه‌ای کوثر ز آب رحمتش

بردباری شرمگین از همتّش

کیست زینب محرم بزم حضور

روی او تفسیری از «الله نور »

چون به ‌‌دنیا آمد آن فرخنده زن

شد به گیتی نور حق پرتو فکن

خانه زاد وحی حق تارخ گشود

آبروی آفرینش را فزود

زینب آن پرورده دامان عشق

نام او سر لوحه دیوان عشق

جان او از عشق حق افروخته

وز شرار عشق، جانش سوخته

عقل گشته مات از ایثار او

عشق سرگردان شده در کار او

مرد و زن خدمتگزار درگهش

توتیای چشم جان، خاک رهش

زینب آن دردانه آل رسول


دختر والای زهرای بتول

بود از آغاز همگام حسین
نقش بر لوح دلش نام حسین

بسته پیمان با خدا روز الست

تا به راهش بگذرد از هر چه هست

صبر را بخشیده معنایی شگرف

وصف صبر او برون از حدّ حرف

از قیام روز عاشورا حسین

کرد دین را زنده در دنیا حسین

شد قیام او به عالم بی قرین

بود چون زینب در آن نقش آفرین

گر نبودی نقش او در این قیام

بود این نهضت قیامی ناتمام

کیست زینب آن که در کرب ‌بلا

شد خجل از صبر او کرب وبلا

رنج پیش او سپر انداخته

درد و محنت رنگ پیشش باخته

روز عاشورا به او چشم امید

دوختند از پیرو برنا هر شهید

جسم فرزندان او بر روی خاک

اوفتاده قطعه قطعه، چاک چاک

او حسینی بود و پروایی نداشت

جز خدا در خاطرش جایی نداشت

از برادر لحظه‌ای غافل نبود

هیچ مشکل پیش او مشکل نبود

شعله‌ها از عشق عالم سوز داشت

آتشی در جان، جهان افروز داشت

در حریم قدس، محرم زینب است

معنی عشق مجسّم زینب است

آفرین بر صبر طاقت سوز او

و آن تجلّی‌های جان افروز او

داشت بار این رسالت چون به دوش

بیشتر از پیشتر شد سخت کوش

با اسیران صبحدم تا شام رفت

گاه در کوفه گهی در شام رفت

داشت در راه سفر آن پاک جان

از سر پاک شهیدان سایبان

چون به شهر شام زینب گام زد

آتشی از خطبه‌اش در شام زد

غنچه لب چون که زینب باز کرد

در فصاحت چون علی(ع) اعجاز کرد

از بیان گرم آن شیرین سخن

شد چو شب در شام، روز اهرمن

جاودان ساز مُحرّم با پیام

زینب است آری الی یوم القیام

یا رب از عشقش دل ما زنده کن

همچو خورشید فلک تابنده کن





تاریخ : جمعه 90/1/19 | 11:51 عصر | نویسنده : علی خداوردی طاقانکی | نظر

  • paper | پرشین تم | خرید بک لینک