محور هر پنج تن پنج تن آورده ای هم سخن مرتضی ، همسخن آورده ای
هاجر و ساراست این مریم عذرا ست این
دختر زهراست این زینب کبری ست این
دختر ولیّ خدا اُخت حسین و حسن
دختر علم و کمال مادر صبر و رضا یک حسن و یک حسین یک علی مرتضی
فاطمه ی دوّمی در بغل مصطفی هر سخنش یا حسین هر نفسش یا اخا
فاضله و عالمه فاطمه ی فاطمه
قبله ی جان همه بر لب او زمزمه
زمزمه اش برده دل از شه گلگون کفن
آینه ی پنج تن طلعت زهرایی اش می برد از خلق ،دل خلقت طاهایی اش
سینه ی صحرایی و دید? دریایی اش همره مادر رواست امّ ابیهایی اش
صبر، علمدار او حلم ، گرفتار او
داغ ، شرربار او درد، خریدار او
عصمت و زهد و حیا بر تن او پیرهن
از شب میلاد بود شعل? تاب و تبش پیش تر از جدّ و باب خوانده خدا زینبش
قص? کرب و بلا زمزم? هر شبش فاطمه از جان ودل بوسه زند بر لبش
روح و روانش حسین تاب و توانش حسین
جان و جهانش حسین ورد زبانش حسین
نطق و بیان علی در نفسش موج زن
تو مهر روشن و اوج خصال آینه ای
عیار پاکی و حُسن کمال آینه ای
تو صبح صادق فجری، شکوه آینه ای
در آسمان اصالت به کهکشان مانی
گواه مریم و صبح وصال آینه ای
به صبر و حلم محمد، شجاعتت چو علیست
به زهد فاطمه مانی، مثال آینه ای
تویی پیام رسان قیام عاشورا
تو مَُهر صلح حسن، هم مقال آینه ای
ولادت تو بود رویش صلابت و حجب
تویی طراز نجابت، جمال آینه ای
تو الگویی به زنان و تو شمس نسوانی
تو زیوری به زمان و مدال آینه ای
پیام مکتب تو درس هر پرستار است
تو شعر سبز بهار، اعتدال آینه ای
تو زیب صبر و شکوهی، فرشت? تقوا
تو قهرمان زنانی ، جمال آینه ای
طنین صاعقه مانی به بزم بدخواهان
تو سیف ایزد و چونان هلال آینه ای
مدینه امشب ز صفا پر شده
از می جام مصطفی پر شده
حال و هوای شهر مستان خوش است
وقت وصال یار عاشق کش است
موسم مشتاقی و مستی شده
باز شب باده پرستی شده
ساقی آسمانیان می دهد
به عاشقان جرعه پیاپی دهد
مستی میخانه ز حد گذشته
کار ز امداد و مدد گذشته
مگر عنایتی که ساقی کند
مدد از آن جرعه باقی کند
جام الستی اش لبالب کند
بر لب خود یاد ز زینب کند
زینب اگر نبود مستی نبود
عشق نبود و کل هستی نبود
نه اختران و ماه و آسمانی
نه کوکب و نه شمس و کهکشانی
بوده خدا و غیر او دگر هیچ
نبوده جز او ز کسی خبر هیچ
به رمز لولاک بگوید خدا
که خلقتی نبوده بی مصطفی
گفته نبی که من خود از حسینم
گرچه خودم باعث عالمینم
بدون زینبش حسینی نبود
چو جلوه در کرب و بلا می نمود
مرا چنین عقیده و مذهب است
هر دو جهان یکسره از زینب است
محمد علی شهاب
باز گردای بغض صحرا گرد من
باز گرما ده به بیت سرد من
ای که عمق انتظارات منی
ای که پشت استعارات منی
من شب ظلمانی استم تار تار
انتظارم انتظارم انتظار
منتظر بودن عبادت کردن است
با خیال دوست عادت کردن است
قبله ی صحرانشین این کویر
بال زخم سجاده هایم را بگیر
باتو کبری در خضوعم مانده است
چار رکعت در رکوعم مانده است
تشنگی از پای دراورده مرا
اب پشت سد جوعم مانده است
سجده ام سر میکشد از روی مهر
غصه بر دوش خضوعم مانده است
واجباتم شد شهید مستحب
اصل در چاه فرو عم مانده است
ای نمیدانم کجایی کیستی
ای فراتر از چرایی –چیستی
در قیابت اب را گل کرده اند
موج را مدیون ساحل کرده اند
خاک در دست کسوف افتاده است
اسمان هم در خسوف افتاده اند
اه ای خورشید روز رهگذر
ای پناه سایه های در به در
بی تو ما دلشوره های بی نوا
بر کدامین جاده یابیم التجا
من دعای عهد میخوانم بیا
بر سر این وعده میمانم بیا
با تجلی های پر هیبت بیا
از میان پردهی غیبت بیا
ان که عمری گشته در دنبال تو
باز می اید به استقبال تو
انتظار
ای دل طوفانیم آرام باش
یک تپش با طبع من همگام باش
واژه هایم را پر از احساس کن
دیده را از اشک پر الماس کن
وا کن از پای قلم زنجیر را
بشکن این بغض شب دلگیر را
تا نویسم از چنین هنگامه ای
سوی آن صحرا نشسته نامهای
کعبه آباد حجاز من توئی
مستحبات نماز من توئی
ای تو آرام دل هر بی شکیب
مستجاب آخرین امن یجیب
یادت ای قامت قیامت هر کجا
کرده غوغای قیامت را بپا
صبح جمعه رقص شور انگیز باد
حلقه زلف تو را آرد به یاد
چیست این دلشوره های بیکران
پشت کاشی های سبز جمکران
کشتی امید در گل تا به کی
بانگ اللهم عجل تا به کی
تا به کی از داغ هجران تو صبر
جلوه کن ای آفتاب پشت ابر
اشکهایم هر پگاه انتظار
گل کند در وعده گاه انتظار
کاروان سالار لختی صبر کن
یوسفی دارم به چاه انتظار
کی به دریای ظهورت می رسد>
<زورق این آبراه انتظار
بی تو در سرمای شب بی طاقتند
کودکان بی پناه انتظار
کاش مست چشم نازت می شدم
ریشه ای از جانمازت می شدم
کاش برگردی که باز آید بهار
کاش گردد دست بوست ذوالفقار
کاش یکدم میهمانت می شدم
نیمهی شب روضه خوانت می شدم
کاش یک ساعت عنان گیرت شوم
یا جوان مرگ تو یا پیرت شوم
دادم از کف جمله صبر و تاب را
تا که بوسیدم کف سرداب را
بانگ هل من ناصر از کعبه برآر
کعبه را از این سیه پوشی در آر
ذوالفقار حیدری را تاب ده
کافران را بیم از مرداب ده
خیز و بر هم زن همه آرامشان
کام شیرین تلخ کن بر کامشان
محو کن فرعونیان نیل را
از فلسطین نقش اسرائیل را
کربلای دیگری آغاز کن
روزه صبر خدا را باز کن
کودک ششماهه را خوابی رسان
خیمه های تشنه را آبی رسان
اهل بیت عشق را دریاب زود
خیمه عباس مانده بی عمود
.: Weblog Themes By Pichak :.