الهی سینه ای ده آتش افروز
در آن سینه دلی و آندل همه سوز
هر آن دل را که سوزی نیست دل نیست
دل افسرده غیر از آب و گل نیست
دلم پر شعله گردان سینه پر دود
زبانم را به گفتن آتش آلود
کرامت کن درونی درد پرورد
دلی در وی درون درد و برون درد
دلم را داغ عشقی ر جبین نه
زبانم را بیانی آتشین ده
سخن کز سوز دل تابی ندارد
چکد گر اب از او آبی ندارد
دلی افسرده دارم سخت بی نور
چراغی زو بغایت روشنی دور
بده گرمی دل افسرده ام را
فروزان کن چراغ مرده ام را
ندارد راه لطفم روشنایی
زلطفت پرتوئی دارم گدائی
اگر لطف تو نبود پرتو انداز
کجا فکر و کجا گنجینه راز
زگنج راز در هر گنج سینه
نهاده خازن تو صد دفینه
ولی لطف تو گر نبود به هر رنج
پشیزی کس نیابد زآن همه گنج
چو در هر گنج صد گنجینه داری
نمی خوهم که نومیدی گذاری
به راه این امید پیچ در پیچ
مرا لطف تو میابد دگر هیچ
خودم دیدم که صحرا لاله گون بود
زمین از خون یاران غرقه خون بود
خودم دیدم فضاى آسمانها
پر از انا الیه راجعون بود
خودم دیدم که نور چشم زهرا
جراحات تنش از حد فزون بود
خودم دیدم که بر هر برگ لاله
نوشته این سخن با خط خون بود
گلى گم کرده ام میجویم او را،
به هر گل میرسم میبویم او را
خودم دیدم گلوى اصغرش را
خودم در بر کشیدم اکبرش را
اگر چه از کنار نهر علقم
زگریه منع کردم خواهرم را
خودم دیدم که زهرا ناله میکرد
خودم دیدم سرشک مادرم را
مکن منعم اگر با اینهمه داغ
زنم بر چوبه محمل سرم را
گلى گم کرده ام میجویم او را
، به هر گل میرسم میبویم او را
خودم دیدم که دلها مرده بودند
خودم دیدم همه افسرده بودند
خودم دیدم کبوترهاى معصوم
همه در زیر پر، سر برده بودند
خودم دیدم که گلهاى نبوت
زبى ابى همه پژمرده بودند
همان جایى که فرزندان زهرا
بجرم عشق سیلى خورده بودند
گلى گم کرده ام میجویم او را
، به هر گل میرسم میبویم او را
گل من یک نشان در بدن داشت
، یکى پیراهن کهنه به تن داشت
تا خیمه زد به ساحل خطبه کلام تو
خوابید موج های خروشان به نام تو
از کوفه تا به شام فقط سنگ می زدند
مدفون کنند تا همه جا سیر گام تو
جز با عنایت تو به چوب کجاوه ات
دست که می رسید به بالای بام تو
خطبه مخوان به مرم از سنگ پست تر
اینجا نمی دهند جواب سلام تو
ما را سوار ناقه غمگین خویش کن
شاید شویم زائر زلف امام تو
دارد از روز ازل دیده بینا زینب
عشق را کرده به نه کنگره معنا زینب
اولین صابره ارض و سما باشدو بس
علم پیغمبری آموخت ز طاها زینب
بود او عالمه مکتب فرهنگ علی
پرورش یافته در دامن زهرا زینب
همچنان کمه به نبی ام ابیها زهراست
با شد از بهر علی ام ابیها زینب
گشت قربانی کعبه به منای شهدا
هستی اش را به خدا می کند اهدا زینب
در اسارت سخن از غیرت و آزادی گفت
اه و زاری نکند در بر اعدا زینب
عبد الحسین رضایی
چه می شود نظری بر گدا کنی یارب
به ذکر تو به لبم آشنا کنی یارب
گره فتاده به کارم بگو چه چاره کنم
تویی که صد گره بسته وا کنی یارب
به گرد دام هوی و هوس نمی گردم
اگر زدام هوایم رها کنی یارب
زپا فتاده و درمانده و تهی دستم
بگیر دست مرا تا به پا کنی یارب
بنا به دعوت تو آمدم به مهمانی
بدان امید که چیزی عطا کنی یارب
به پیش عوف تو کوه گناه من کاهی است
تویی که کاه مرا کهربا کنی یارب
به خط بندگیت بارها خطا کردم
تویی که خط مرا بی خطا کنی یارب
اگر چه شیعه نیم من ولی دلم خواهد
مرا ز خیل محبان صدا کنی یارب
مرا به کسوت ژولیدگی نگاهی کن
که با نگاه مرا کیمیا کنی یارب
مرحوم ژولیده نیشابوری
با عشق اگر همسفرى بسم الله
گر رهرو اهل نظرى بسم الله
با اهل مناجات اگر همراهى
گر اهل دعاى سحرى بسم الله
این سفره توبه شبانگاهان است
از دست گنه خونجگرى بسم الله
باید سر کوى عشق سامان گیرى
گر خستهاى از دربدرى بسم الله
اینجاست که آتش و حمیم و زقوم
بخشند به اشک کوثرى بسم الله
گر فاطمه مذهبى بگو یا زهرا
دلداده یاس اطهرى بسم الله
گر اهل ولایتى نجف مىخواهى!
مشتاق جمال حیدرى بسم الله
با کثرت تیره روحى و خسته دلى
گر عاشق روى دلبرى بسم الله
همراه خود اى مسافر کرب و بلا
ما را ز چه رو نمىبرى بسم الله
در محضر ارباب محبت، مهدى
خواهى بزنى بال و پرى بسم الله
به نام آرزو...
پایان من
آغاز توست
شروع تو
رویش دیگریست
به دورها نگاه کن
تو را می خوانند آرزوهای بلند
و خواستن های بی شمار
تا آنجا که پای رفتن داری
بشمار
لحظه ها از تو می گریزند
و تو از آنچه نمیدانی
و به سوی چیزی که نمی خواهی
بخواه آنچه را که دوستش داری
و بمیر به خاطر چیزی که دلت در گرو اوست
بخوان به نام آرزو
و بدان که تا نروی،نخواهی رسید
بر شاخه های بلند زندگی
تجربه های گران
رنگین و رقصان تو را می خوانند
در آغوششان بگیر
و در انبان اراده بیاندوز
کسی به جای تو به آن دورها سفر نخواهد کرد
کسی برای تو آواز نخواهد خواند
کسی بی مزد و منت تو را بلند نخواهد کرد
کسی رویاهای تو را رعایت نخواهد کرد
اینجا سرزمین عبور است
و ماندن گناه است گناه
تعفن ماندن تو را از خویش گریزان خواهد کرد
و تو می مانی با تنهایی های بی انتها
به دورها نگاه کن
رویش در انتظار توست
نگذار رسیدن
پشت پنجره ی انتظار
به تو خیره بماند
زهرا طاهری
.: Weblog Themes By Pichak :.